من همش نقاشی میکشیدم
با یه دختره میرفتیم بالای سرسره اون یهو خودشو سر میداد پایین مثلا دره بود من هی تلاش میکردم بیارمش بالا
یا توی راه پله های خونه مامانبزرگم بازی میکردیم با دخترخاله م میگفتم این کشتیه یهو یکی خودشو از بالای دوتا پله اخر پررت میکرد پایین اون یکی سینه خیز میرفت نجانش بده( مثلا داره شنا میکنه )
بالش رو افقی میذاشتیم می شستیم روش بپر بپر میکردیم باهاش میگتیم این اسبه