دعوا بین من و داداشم بود مامانم از دست ماها ناراحت شد و ....
خیلیییییییییی حالش بد شد
من ازدواج کردم دوتا بچه دارم ،،بیشتر اوقات تو خونه تنهام ۷ ماه پیش یه برنامه ریختم رو گوشیم که میشه رو کره زمین با ادمای مختلف چت کنی،،،،من چند بار سرچ کردم تا اخر با یه پسر تو انگلیس اشنا شدم که کورد عراقی بود،،،همون اول بهش گفتم که ازدواج کردم و دوتا بچه دارم،،،بهم گفت تو بهم فارسی یاد بده،،،بهش فارسی یاد دادم از طریق ویدیو کال ،،خیلی پسر بامزه و خوش اخلاقی بود دوسال از من کوچیکتره ،،،الان میخواد برگرده کوردستان عروسی کنه منم خواستم رابطمو باهاش قطع کنم دو روز بلاکش کردم ولی مریض شدم همش گریه میکردم و دوباره برگشتم خودشم خیلی ناراحت بود،،،الان قشنگ فارسی حرف میزنه یه مقداری زبون محلی خودمونم یادش دادم
میدونی من موقعی خیلی ناراحتم پیش مامانم اشک میریزم
الان هیچ کی و ندارم هیچ کی الان که اشکام نمی ذاره ببینم الان که دستام میلرزه دوست دارم اینقد پیش یه کی گریه کنم تا خوابم ببره
حق مامانم و میخواستم فقط میخواستم خوشحالش کنم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
40 ثانیه پیش
42 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
