خدارو شکرررررررر که جواب زحماتت رو گرفتی.الهی شکر . گلم شما به جز امید یه مغز خوب هم داشتی . مغزت برای رسیدن به هدفت کار میکرد. من تلاش میکردم اما وقتی به در بسته میخوردم از ناراحتی مخم درست کار نمیکرد یعنی الان احساس میکنم شاید میشد در اون لحظات تصمیم بهنری برای ادامه مسیر بگیرم. اما اذیت شدن ها و حرفهای بعضی از دکترها منو در انتخاب راه ها گاهی سردرگم میکرد. در کل خودم احساس میکنم تو مسیر بودم اما بهترین مسیرها رو نرفتم.
اتفاقا منم همینها رو میدیدم وال عمران رو خوندم . میگفتم وقتی خدا به حضرت مریم بدون داشتن شوهر حضرت عیسی رو میده پس به ما هم اگه بخواد میده .
یه دلیل دیگه که من خیلی دل زده شدم و کلا سیرشدم از همه چیز سردی جنسی بود که از رابطه های بی نتیجه برام حاصل شد. هر چی تلاش میکردیم بی حاصل بود. شاید نباید اینقدر تلاش میکردیم. شاید بهتر بود با برنامه میرفتیم جلو. یا شایدم تغیرات هورمونی باعث سردیم شد ولی در هر حال من کلا سرد شدم و بالتبع من شوهرم .مغذرت میخوام که اینو عنوان کردم اما عمدا گفتم که اگه شما دوستای گلم تجربه ای دارید و میتونید راهنماییم کنید.
گلم باید بافتی یادم بدی منم ببافم. همه چیز برای بافتن مهیاست. نسبتا بلدم اما بعضی جاها گیرم.یه خوشگلش یا سادش رو بگذار هم هم لذت ببریم هم بقیه دوستان گروه هم شروع کنند به بافتن.