سلام .خواهرم به خاطر سختگیریهای پدرم هنوز ازدواج نکرده سنش بالا رفته ولی هم به خاطر زیبایی خودش و خانم و مهربون بودنش هم شرایط اقتصادی خوب کلی خاستگار داره اما پدرم و مادرش همچنان اجازه به هیچ خاستگاری نمیدن فقط فامیلا خودشون قبول دارن و میگن یا فامیلا ما یا هیچکس خلاصه عصبی و روانی کزدن هممونا حالا من ی جاری دارم کلا حسوده نه فقط در مورد من همه فامیل خانواده همسرم اذیت شدن ولی من هیچ وقت جواب صحبتهای نامربوطش ندادم با بی محلی گذردندم چون میدونم مثل بقیه بحث کردن باهاش بی فایده فقط دوری کردم اما احترام رعایت کردم الان جاری تماس گرفته ی خاستگار واسه نگین دارم بعد پرس وجو من متوجه شدم ایشون مطلقس خیلی ناراحت شدم بهش گفتم اصلا تموم شده بدون الان میخام ی چیزی بگم دیگه از این جور کیسا پیدا نکنه اصلا خیری تا حالا ازش ندیدم نمیدونم چرا اینکار کرده چی بگم بهش
پولک طلایی به قول دوستان باید همون موقع جوابشون بدیم .من نمیتونم حرفی نامربوط در مورد خانوادم تحمل کنم نبوده ولی این جاری با این خاستگارش توهین کرد ولی تماس میگرم بهش میگم در شان خودش قبول داره خیلی دلم میخاد رک و پوست کنده بگم اخه باینقد حسود
اسی زمونه ای شده حجب و حیا واس بعصیا ج نمیده باید زبوندراز بود. مادرشوهر من خودش حرف میرنه ولی تا سرت تکون دادی بین حرفاش میره همینو بازگو میکنه. الان چهرمو خیلی خراب کرده پیش اعضای خانوادش. ولی نمیگه خودش چه چیزا گفته...انقدر تو دلم ناراحتم. سکوت هم ک کنی لو ندی بدتر میکنه ادم انقدر پرووووو