یه فامیل داریم
یه دختر بود که عاشق شد و با مرد خوب و جوونی که سه تا بچه داشت ازدواج کرد
با اینکه دختر کم سن بود اما مثل مادر بود براشون و میگفت هر چیزی ک دوست دارین صدام کنین
اونا هم یه اسم دیگه که خودشون دوست داشتن،صداش میکردن مثال غیر واقعی میزنم:نگار جون
خلاصه همه رو عین دسته گل تربیت کرد و واسه درس و ازدواجشون سنگ تموم گذاشت
اونا هم عین مامانشون دوسش دارن