پدره دختره به هیچ عنوان قبول نمیکنه.
دختره ام با پسره یه هفته بعدش باهم قرار میزارن با یه موتور کهنه و ۲۰۰ تومن پول که باهم جمع کردن ساعت ۳ شب که همه خوابن میره سوار موتوره حسن میشه و میرن با موتور سمت مشهد.
خانواده دختره همون شب میفهمن و به پلیس خبر میدن پلیسم چون با موتور بودن و نامحرم و اینا کلا جلوشون رو میگیره .
پسره خرم که نگاه دختره نکنه از ترس بعد پلیس و اینا اینو راحت جلو خانوادش ول میکنه.
پدره ام تا دختره جون داشته کتکش زده .
دختره ام خر تر از پسره با حسن قرار میزاره فردا شب باهم قرص بخورن تا مجبور شن بزارن باهم ازدواج کنن