سلام عزیزم . روح های عزیزامون ک کنارمون نیستن به احوالات و زندگی ما خیلی آگاهن . بنظرم اتفاق هیلی خوبی خواهد افتاد ک اگه پدربزرگتون هم زنده بود خیلی خوشحال میشد از این بابت
خودم پارسال روز طلاقم وقتی اومدم خونه ب حد خفه کننده ای غمگین بودم تو عمرم تا اون حد ناراحت نبودم روزها و ماها کارم گریه بود و بهتر نمیشدم . پدربزرگم چهارساله ب رحمت خدا رفته ک منو بین نوه هاش خیلی دوست داشت اومد ب خوابم گفت چرا اینجوری میکنی با خودت ؟ بلند شو دخترم پاشو بخند زندگی کن . منم تو خواب با گریه میگفتم دست خودم نیست حالم چیکار کنم . دستی رو سرم کشید و لبخند زد . بعد اون خواب من بهتر شدم