ماشه ی زبانم را بکشند خیلی ها قربانی خواهند شد..!و بادکنکی در بغل کاکتوس..... دست بردار ازینکه خودتو اتیش میزنی تا دیگران گرم بشن... در من کسی جان میدهد هر شب با خاطراتی سرد و تکراری ...دیوانه جان کی میشود اصلا ، از حال و روزم دست برداری ...؟دلبستگی طعم گسی دارد ، با بغض های قصه درگیری ...دستت که از دستش جدا باشد ...دست خودت را هم نمیگیری ...ویرانه ها را خوب میفهمم ...استادِ ماندن زیر اوارم .. لبخند بر لب میزنم اما .... درد وخیمی در سرم دارم ...درد وخیمِ در سرم هستی احساسِ پوچی بینِ اشعارم ...پلکی بزن پیش از عبورت یک ...مُردن به چشمانت بدهکارم ...ما را به جرمِ عاشقی کُشتند...با چوبه ای از جنس ویرانی ...حتما تصور میکنی خوبم ....!!!افسوس اصلش را نمیدانی .
منم فکرمیکردم دنیا یه کیکه خوشمزه س و ادماش یونیکورن و فرشتن! اما ادما بهم نشون دادن که میتونن چقدر بد باشن...چقدر وحشتناک باشن...واقعا چرا یکی بخواد زندگیه ادمو نابود کنه؟!ساده نباشید مهربون نباشید احمق نباشید ک اگ باشید میشید مثل من!من هنوز از این کابوسی ک ادما برام ساختن بیدار نشدم:)خواستی برام صلوات بفرست دعا کن یا هرچی ک این مشکلم حل بشه
همیشه حرف هایی هست برای نگفتن ؛ حرف های بی تاب و بی قرار که سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند ... ارزش انسان به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد.🌹