بچه ها سلام ... خوبین ... لطفا موضوعی که الان مینویسم رو بخونید و اگاهانه راهنماییم کنید ... ممنون
دیشب مادرشوهرم که اومده بود خونه ی ما .... نشسته هر سری نصیحت میکنه و فلان ... ک هر سری میگه که از جاریت یاد بگیر که جطور برادرشوهرتو توی دستش گرفته ... وافعا خیلی ناراحت میشم از این حرفا.... جاریم از من ۱۰ سال بزرگتره ... میاد میشینه بهم میگه که تو که قهر بودی اون زمان با شوهرت گوشی نداشتی قبول ولی انتظار داشتم از گوشی مامانت یا بابات لاقل به من زنگ میزدی یه احوالی میپرسیدی ... واقعا اعصابم بهم میخوره وقتی این حرفا رو ازش میشنوم .... یا بهم میگه که تهش اینه زیاد با شوهرت دعوا بکنی گوشتو میگیره میندازه بیرون از خونه و میگه برو خونه ی بابات ... من اینارو از شوهرم میبینم که اگه یه بار همسرم به مامانش بگه که همسر من اهل تلفن نیست دیگه نمیاد بهم این حرفارو بگه
یا مثلا بهم میگه که شما نامزد بودین پسرم اومد بهم گفت من میخوام زنمو رو طلاق بدم بعد منم کلی سرزنشش کردم و گفتم عیبی نداره ما از دست زنت یه کاغذ تعهد میگیریم ... اینا حرفای خوبین که مادرشوهرم نشسته بهم میگه ؟ واقعا دیشب اعصاب و روح و روانم رو بهم ریخت ... منو همسرم بهمدیگه قول دادیم دیگه درمورد گذشته باهم حرف نزنیم هی میاد بهم از گذشتمون میگه و چیزایی میگه که خیلی ناراحت میشم
چکار کنم بنظرتون .... به همسرم بگم ؟ لطفا خانومای با سیاست راهنماییم کنن
