یعنی عالی بود بعد برا مادرشوهرم تعریف کردم گفت صبح عروسی قبلی که بره ارایشگاه این پول رو گذاشتم تو جیبش که موقعی خواست شباش بده پول داشته باشه اینقدر گریه کرد که چرا به ما نگفتین اینقدر شرایطتون بد بوده ما فکر کندما سال 87 عروسی کردیم عید 90 ما از این پول استفاده کردیم
همیشه مادرشوهرم میاد خونمون یه پولی یه جایی میذارهدعادتشه
اون سال خیلی دستمون خالی بود بعد بخاطر اینکه ما از پدرشوهرم جدا شدیم ناراحت بود ازمون
و فقط مامان بززگم خیلی هوامو داشت همیشهه برام گوشت میاورد و میوه میخرید