الان از خواب بیدار شدم دلم گرفته خیلی زیاد اصلا انگار این من نیستم بعد از شیر گرفتن بچم افسرده شدم شدیدا چیکار کنم حالم خوب بشه نه سرکار میتونم برم چون بچه دو سالمو جایی ندارم بذارم نه دوستی دارم چون همه دوستهام که محدود هم بودن سرگرم زندگی خودشون هستن
این اواخر هم که همش حالم بد بود و اضطراب و افسردگی اذیتم میکرد با مامانم حرف میزدم که اونم یه روز صبح زنگ زدم با گریه گفتم حالم بده مامان مامانم هم انگار خسته شده بود از نق زدن من عصبانی شد گفت من چیکار کنم با داد و بیداد و من قطع کردم و پریشونی خودم اون لحظه یادم میاد خیلی ناراحت میشم و نمیخوام اصلا دیگه هیچیمو بهش بگم واقعا خب به کی بگم حالم بده