روزی که نمیفهمیدم عشق چیه دنبال ،جملات ناب عاشقانه بودم ،اونموقع یه مجله داشتم از رو اون فال میگرفتم برا جفتمون،،،وقتی ک هنوز بچه بودم ،حتی ندیده بودمت،واقعا نمیدونم چرا اصلا😅
تو همون دوران فقط اسمتو شنیده بودم ،نمیدونم چرا حس میکردم حتی اسمتم دوست دارم،اما انگار قسمت هم نبودیم،،،روز ها گذشت و من شدم یه دختر ۱۷ ساله 😄بازم بچه بودم بنظرم ولی خوب از ۱۴ سالگی بهتر بود،😅،چقد دوست داشتم که مال من بشی ولی باز حتی ندیده بودمت ،همش تو خیالم تصورت میکردم،،که دوباره حرف و حدیث پیش اومد ،شنیدم باز قراره بیایین خونمون و خاستگاری کنین ،چقد خوشحال بودم ،ندیده گفتم دوسش دارم،😂
،ولی بابام گفت باید همو ببینین ،وای ساعت ۱۲ شب 😍،بلوز سفیدتو پوشیده بودی،،از در که اومدی خیلی تعجب کردم ،عه این که همون پسریه که تو مسجدم بود😅،چقدم زشته😂😂😂
نمیدونم چرا همچین فکری کردم،خواستم بگم پشیمونم ،ولی روم نشد😅 بعد یه هفته بعد آشنایمون دپرس بودم،همش میگفتم چرااااا،چرا اوکی دادم ،ولی وقتی که اومدی پیشم ،خود واقعیتو دیدم گفتم بهتر از این دیگ نیست،بعد یهویی اومدی تو زندگیم ، الان شدی تمام زندگیم😅الان دیگ تو خوشتیپترین ،و خکشگلترینی واسه من ،❤