قرار بود خاله مامانم ایا بیان خونشون به من گفت برام کیک درست کن وسایلشو بهت میدم منم گفتم باشه بهم بده که یعو گفت از الان بهت بدم خراب میشه پس تو وسایلش رو بخر من پولشو بهت میدم من گفتم باشه..بعد بهم گفت البته به دختر خالت گفتم قبول کرده درست بکنه دیگه هم بهم گفته چیزی نمیخواد بهم بدی(یعنی منتظر بود مثل همیشه براش مفتی درست کنم) در حالی که خودم قرار بود براش یک بسته نوشابه ببرم اینجا بهم برخورد
دیگه خلاصه شب شوهرم اومد اونجا و خالمم هی میگفت حالا نمیرسم کارا رو بکنم و این حرفا ..شوهرمم گفت من از صبح زنم رو میارم...دیگه موقع میخواستیم بریم خونمون خالمم بهم گفت تو نمیخواد از صبح بیای یه وقت شوهرم حوصله نداره غرغر میکنه به فلانی میگم نزدیکه میاد کمک