Star:
زیر آسمان تنهایی در سکوت صبحدم،دست در دستان دوستانم بیصدا پایین می آییم...
عابری پیاده را میبینم که آرام آرام قدم هایش شدت میگیرد انگار از آمدنمان خوشحال نیست!
اما چند کوچه پایین دختری بی اختیار آهسته تر گام برمیدارد! چشم هایش را میبندد و با لذت عطر خاک را استشمام میکند! با دیدن این صحنه تصمیم میگیرم از دوستانم جدا شده و به او نزدیک شوم...
دخترک با پیراهن سبز و روسری قرمز به گل رزی تازه شکفته میماند که حال بارش باران را فرصتی برای راز و نیاز با خدای خویش دیده و با لبخند دست های کوچکش را به سوی آسمان بلند کرده
با هر قدمی که پیش میگذارم نجواهای او در گوش باران ملموس تر میشود،صداها نقش میگیرند و آوایی دل انگیز فضارا پر میکند،
دختر کوچک زمزمه میکند ای الماس های کوچک پاک آسمانی ک رسانای آرزوها هستید، آرزوهای مرا به گوشش برسانید
درحالی که دوستانم هر یک مسیری را انتخاب کرده و مشغول گفت و گو هستند انتخاب من دستان کوچکی است که به سوی آسمان بلند شده است...
یکی از قطره ها قصد نشستن بر دل کویر دارد و دیگری بر سینه کوه،رفیق همیشگیم میخواهد لبخند بر لب گیاهی تشنه لب جاری کند و خواهرم دست نوازش بر سر بوته های خار خواهد کشید! تنبل ترین قطره نیز تصمیم قشنگی گرفته است و میل بر نوازش خانه ای از کوچه پس کوچه های شهر دارد...
کم کم از آنها فاصله میگیرم و به سوی دستان یار پرواز میکنم
قند در دلم آب میشود وقتی روی دستان لطیف تر از برگ گلش مینشینم
در همین حال رد چشمان دوست جدیدم را میگیرم که گویی فرد آشنایی را دنبال میکند
پسر کوچولویی دستانش را برای ما تکان میدهد و هیجان زده در حالی که صدا میزند آبجی آیدا به سمت ما میدود
آیدا با مهربانی دستان برادرش را میگیرد و قدم زنان از باران برای او میگیوید
:
《به نظر من قطره های باران گوهر هایی از جنس زیبایی و پاکی اند که با وجود چثه کوچکشان دلی به وسعت اقیانوس دارند و برایشان فرقی ندارد که آغوش کویر را بپذیرند یا محبت دریارا و چه باصفا هستند! زیرا برای رسیدن به زمین مسیری طولانی پیموده اند اما هرگز احساس خستگی نمی کنند؛آن ها که رنج جدایی از آسمان را با خنده های غنچه معامله کرده اند.و به راستی چه خوش بخشنده هایی هستند،آنها که وجود خود را فدای وجود دیگری میکنند》
و من مشتاقانه در حالی که جذب پیراهن سبزرنگ آیدا میشوم در انتظار ادامه ی حرف هایش هستم
آیدا ادامه میدهد
:برخی از انسان ها نیز همچون قطره فروتن،متواضع و فداکارند.آدم هایی که حضورشان به این دنیا زیبایی دو چندان بخشیده است
افرادی که شاید خودشان در این زندگی پر فرازو نشیب، رنج و غم های زیادی را تحمل کرده اند اما همچنان استوارانه ایستاده اند و غم هایشان را بر سر دیگران آوار نمی کنند بلکه در پی بنای خانه هایی از جنس عشق و مهربانی اند》
حرف های آیدا این دختر بینظیر و تشبیه های بی مانندش مرا به فکر فرو میبرد و در حالیکه احساس خشنودی فراوانی به خاطر انتخاب مسیرم قلب و روح مرا فرا میگیرد چشم هایم را میبندم تا شاید جایی دیگر و روزی دیگر متولد شوم
.....
باران که شدی مپرس این خانه کیست/سقف حرم و مسجد و میخانه یکیست
باران که شدی پیاله ها را نشمار/جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست
تامام