دوستای عزیز به علیت اینکه نمیخوام شناسایی بشم اسمارو اشتباه میگم
شوهرم چهارتا خواهر داره و خودش خیلی آدم خوب و چشم پاکی هست
وقتی که مجرد بود این قضیه براش پیش میاد
خواهر سومش(فریده)که بچه سومش رو حامله بوده به خواهر اولش(منیژه) خبر میده که من دارم میرم زایشگاه منیژه به شوهر من میگه بیا بریم پیشش تنهاست شوهر منم تعجب میکنه میگه اون کی حامله شده من نفهمیدم😐🤦♀️
خلاصه این دونفر میرن بیمارستان شوهر فریده که اونجا بود به منیژه میگه فریده خیلی حالش بد بود تو برو پیشش شاید احتیاج به کمک داشته باشه اوناهم نگران میشن ولی نگهبانی نمیزاره که کسی بره داخل و اصرار زیاد هم کردند ولی فایده نداشت
از اونجا که شوهر منم خیلی خانواده دوست هستش نتونست تحمل کنه و از بالای دیوار پارکینگ بالا میره و نمیدونم چطور خودشو به زایشگاه زنان میرسونه
برام میگفت که وای هیچوقت چنین جایی رو تو عمرم ندیدم زنا جیغ و داد میکردن از اون ور بچه هابه دنیا میومدن صدای زیرزیر بچه میومد و خلاصه این فقط به فکر خواهرش بود حالا در به در دنبال فریده میگشت مگه فریده پیدا میشد؟😂🤦♀️
از این اتاق به اون اتاق از این طبقه به اون طبقه که یه دفعه منیژه رو دید که اومده بود اونجا به شوهرم گفت تو اینجا چیکار میکنی نگهبانی با دوتا مامور دنبالت میگردن الان میگیرنت😐😐😐
شوهرم گفت بیخیال باهم میرن در اتاق عمل فریده شوهرم همش اونجارو نگاه میکرد دکترا اومدن گفتن اقا شما اینجا چیکار میکنید؟😒
خلاصه شوهرم و منیژه همش دعا میخوندن و منتظر بودن که دکتر میاد میگع به کمکتون نیاز داریم وضع خواهرتون خیلی بده خون زیادی از دست داده باید خواهرتون رو از رو تخت برداریم بزاریم رو یه تخت دیگه ما نمیتونیم اینکارو بکنیم و به شوهر من میگه تو بیا زورت زیاده میتونی این کارو بکنی شوهر منو میبره شوهر منم دنبالش میره
میگفت توی راه این همه زن رو میدیدم همه لخت رومم نمیشد از اونجا رد شم خندمم گرفته بود
زنای چاق و لاغر هرکدوم جیغ و داد راه انداخته بودن و انقدر حالشون بد بود که اصلا وجود من براشون مهم نبود 😂😂😂
خلاصه شوهرم میره و با یه زحمتی خواهرشو از رو یه تخت به تخت دیگه منتقل میکنه میگفت این همه خون که ریخته بود وسط اتاق و روی تخت همه رو دیدم😢😐
بعد که خواست برگرده دکتره به شوهرم گفت خب دیگه شما برید
شوهرم گفت اخه من چطور تنهایی برم روم نمیشه😂
گفت اقا برو ما کار داریم اون زنا به تو توجهی نمیکنن
شوهرمم دیگه در میره و خداروشکر خبری از نگهبانی نبود بعدش...