مامانم با آقایی دو ماه تلفنی حرف میزنه و تاحالا اون رو ندیده و قصد این آشنایی و ...ازدواجه
شرط اون آقا اینکه منم قبول کنم باهاشون زندگی کنم و چند دفعه که با هم حرف زدیم یک سری حرف ها زد که کار به امتحان کردنش رسید و امتحانش کردم و پا داد و بعد بهش گفتم من داشتم امتحانت می کردم و در جوابم گفت منم داشتم امتحانت میکردم ببینم تا کجا میخواستی پیش بری و...
قسم خدا و ...خورد که مامانم رو واقعا دوست داره و هیچ چشمی به من نداره و اگه دنبال اینکارها دختر همسن من توی خیابون ریخته
نظر شما چیه؟
برای ارسال تاپیک شدیدا دو دل بودم خوب میشه بعد مدتی نی نی سایت پاکش بکنه