ماجرایی که میخوام بگم جز خودمو خدا هیچکس نمیدونه
۹ سال پیش اینترنتی با یه پسر اشنا شدم
جفتمون درس خون بودیم و تو دوتا دانشگاه معروف درس میخوندیم...
اهل دوست شدن با پسرا نبودم ولی از روی کنجکاوی به حرف زدن باهاش ادامه دادم
پسر خوبی بود... عکس برام فرستاد... پسورد سامانه دانشگاهشو فرستاد... حتی آدرس دقیق خونه یا حتی عکس از صفحه ی اول شناسنامه اش
اون پسر واقعیِ واقعی بود اما من....
همه چیزمو بهش دروغ گفتم.... از یه خانواده ی سرشناس بودم و بشدت میترسیدم شناسایی بشم
اسممو دروغ گفتم... سنمو یک سال بزرگتر گفتم حتی رشته ی تحصیلیمو...
اما با همه ی اینا این دوستی دورادور شکل گرفت و ما هر روز باهم در ارتباط بودیم و حرف میزدیم...
اون عاشق من شده بود و قرار بود با خانواده اش صحبت کنه و بیان خواستگاری...
من به بهانه ی اینکه هنوز شغل نداری و سربازی نرفتی و پدرم قبول نمیکنه عقب مینداختم...
تا اینکه به خودم اومدم و دیدم دارم در حقش جنایت میکنم
من دختری نبودم که دل کسی رو بشکنم یا کسی رو بازیچه کنم اما ناخودآگاه اینطور شده بودم....
از خودم بدم اومد... من همه چیزو بهش دروغ گفته بودم هرچند که دروغ هام با واقعیت خودم و زندگیم فاصله ای نداشت فقط عین حقیقت نبود
روم نمیشد بهش بگم .... و این که از لحاظ خانوادگی ام میدونستم پدرم رضایت به این ازدواج نمیده چون خانواده ی اون از یه شهرستان خیلی کوچیک بودن و پدر من سرشناس....
خلاصه که به بهانه ی اینکه سال دیگه اون باید ارشد امتحان بده و باید سفت و سخت درس بخونه ارتباط رو کم کردم....
من هیچ وقت قول ازدواج بهش نداده بودم اما میدونستم که اون منو واسه ازدواج میخواد...
هروقت بهش فکرمیکنم عذاب وجدان میخواد خفم کنه....
من اون رابطه رو با یه دروغ دیگه تمومش کردم برای همیشه... بهش گفتم دارم ازدواج میکنم با همکار پدرم....
سخت بود... حتی برای منم سخت بود.... خدا به داد دل اون برسه...
اون رابطه ی نصفه نیمه ی اینترنتی و تلفنی تموم شد ... سیمکارتمو شکستم حقیقتا دیگه سراغی از هم نگرفتیم...
بماند که یادمه ۴ ماه بعدش فقط یه ایمیل خالی برام فرستاده بود... خیلی مرد بود...خیلی
اون رابطه با خبر دروغ ازدواج من برای همیشه تموم شد و من واقعا ۳ سال بعدش ازدواج کردم....خداروشکر زندگی خوبی دارم
اما هنوزم بعد ۹ سال گاهی یادش میوفتم و از شرم نمیدونم چطوری سرموجلوی خدا بلند کنم...
در حقش بد کردم.... هنوزم براش دعا میکنم
الهی هرجا که هست خوشبخت باشه و هیییییییییچ چیزی از من به یاد نداشته باشه....
همیشه بابت این رابطه اشتباه پیش خودم و خدا شرمنده ام.