تو دانشگاه دیدیم همو
خیلی به چشمم اشنا اومد در صورتی ک بار اول بود دیدمش
هم شرم هم غرور
لپام قرمز شد
نگاهامون قفل شد به هم
رد شدم ازش
مسیرشو عوض کرد و اومد پیشم
خیلی راحت شمارشو بهم داد و محترمانه خواست زنگ بزنم
یک هفته بعد زنگ زدم و فوری شناختم و به چند ماه نرسیده ازدواج کردیم
خیلی خیلی روزهای شیرینی بود اما.......