دیشب منم بچهامو برداشتم رفتم خونه داداشم بهش گفتم میبینی توقع داشتن چقدر سخته منم توقعم میشه .شرمنده بچهای من وقتی برام نمیذارن ک بیام
نه نیستیم
بخدااوایل ازدواجمون رفتیم مستاجر شدیم اینقدرخیالمون راحت بود اروم داشتیم زندگیمون میکردیم همش به شوهرم میگفتن زنت میخادتوروازماجدا کنه بازم شوهرم به حرفشون شداومداینجا.البته ساختمونی ک زندگی میکنیم شوهرم خودش ساخته.الان شوهرم میگه کاشکی به حرفت بودم نمیومدیم
دیشبم شوهرم گفت اصلانرو پایین برای کمک مامانم.چطور اون خودش نمیاد وقتی تومریضی و بچها گریه میکنن توهم نرو.بذار بفهمن خوبی در برابر خوبی
خیلی حسودن خیییلی
خداروشکر شوهرم خیلی پشتمه
حالا چرا ما عروست اینجوریم
مادرشوهر پاشه بیاد بگه چی شده تاپیک میزنیم میگیم مادرشوهرم دخالت میکنه
شبیه منی خیلی
نه بابا ماله ماک نمیادو اومدنشونو تجربه نکردیم
شوهرت چجوری با اون حرف مادرشوهرت هنوزم اونجا زندگی میکنه؟؟
شوهرم میگه کور خوندن من ازاینجا بلندنمیشم هزینه هایی ک کردمو بدن تا بریم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
33 ثانیه پیش
35 ثانیه پیش
38 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
