یکم در مورد خودم توضیح بدم
«به نام خدا هستم،
از بچگی بزرگ شدم،
تو بیمارستان به دنیا اومدم،
صادره از شهرمون،
همونجا بزرگ شدم،
چند سال سن دارم،
بابام مَرد بود،
تو دوران کودکیم بچه بودم،
با رفیقام دوست شده بودم،
به دوست داشتن علاقه دارم،
قصد ازدواج نه دارم،
بعضی شبها که می خوابم
خواب می بینم،
تو خونمون زندگی می کنیم،
تا حالا نمردم و...»
دور و بری های اونا امثال خودشون لاکچری و پولدارن فکر میکنی با ندید بدیدا رفت و امد میکنه بعد دور و بر ما صغرا خلنم و کبری خانم منتظرن ما لباس چه رنگی بپوشیم چشاشون و چهارتا کنن