پسرم وابسته بود از شیر نمیشد بگیرمش
مجبور شدم شیر روز و بگیرم
و شبا تا پنج ماه بارداریم شیرش میدادم
بارداری اولم سبک بود
اما تو دومی هماتوم داشتم بیستو هشت روز خونریزی وحشتناک
استراحت مطلق بودم
اما بخاطر پسرم نمیتونستم
اوج شکوفایی بچه ها از یک سال و شش تادوسال و نیمه گیه
من متاسفانه بخاطر وضعیتم نمیتونستم با بچم کار کنم
الان خوب صحبت نمیکنه
بعد زایمان بردمش متخصص اعصاب و روان بخاطر حرف زدنش
گفت نباید اینطوری چه میوردی
پسرت افسرده شده، حسادتشو نمیتونه بروز بده تو خودش میریزه
پسرمو میبینم ازش خجالت میکشم
دخترمو شیر میدم یه گوشه وای میسه نگام میکنه
میاد میگه بغلم کن
خودشو بهم میچسبونه، میگه نازم کن
با بغض اینا رو نوشتم
خیلی بی فکری کردم