تو زندگی مشترکم خیلی اذیت شدم.خانواده شوهرم پشتش بون تا گندکاریا و خیانتش رو پنهون کنن.پدرشوهرم همیشه میگفت بخاطر بچه همه چیو تحمل میکنه و هر کاری کنی میمونه تو زندگیش.شوهرمم هرروز تو عشق و حالش بود تا اینکه یروز صبرو تحملم تموم شد و رفتم خونه بابام.چند وقته طلاق گرفتم و تازه فهمیدم آقا تو تایمی ک داشتیم طلاق میگرفتیم زنش زایبده و ی بچه دیگه داره و وقتی من تو اون خراب شده بودم با یکی دیگ بوده و وقتی من رفتم خونه پدرم اونو صیغه کرده و آورده خونه و خوش و خرم داره زندگی میکنه.بچمم ازم گرفتن و انقد یادش دادن ک دیگ بهم حتی مامان هم نمیگه .بهم میگه اگ تو نباشی تو زندگیمون خیلی خوب میشه.خدا از اینهمه نامردی میگذره
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید