هفته پیش جاریم سه بار اومد خونمون سر زد
حالا امروز من کلی پنکیک شکلاتی و ی فلاکس چای درست کردم رفتم خونشون نشستم
بخدا نگفت میخوایم بریم مهمانی
ولی شوهرش ی بار رفت بیرون دیدم هی دارن ب هم علامت میدن من قشنگ متوجه شدم
😞حتما شوهرش داشته میگفته بهش بگو بره
خلاصه من ی ۲ساعتی موندم برگشتم خونمون
نیم ساعت بعد زنگ زدم ی کاری داشتم مهمانی بودن
چرا بهم نگفت واقعا حس بدی دارم