20 سالم هست. سال سه هستم و بزودی اگه خدا بخواد، معلم میشم. قبل از اینکه اوضاع کرونا وخیم بشه، خیلی خواستگار داشتم ولی هر کدوم رو به بهانه ای رد کردم. سر یکی شون بابام دو ماه باهام حرف نزد. بابام از کودکی تا الان برام جهزیه خریده و از این لحاظ همه چی اوکی هست ولی مشکل اینجاست که من اصلا به ازدواج فکر نمیکنم. دوست دارم تا آخر عمرم مجرد بمونم وقتی این رو به پدرم گفتم، خیلی خیلی فجیع دعوام کرد. اون تو سرش رویای ازدواج من رو داره در حالی که من کوچکترین تمایلی به مزدوج شدن ندارم. دقیقا میدونم آینده های نه چندان دور، بوی شدید دعوا و ناراحتی در خونه می پیچه. از الان استرسش رو دارم. چطوری بفهمونم که نمیخوام
بابام اصلا درک نمیکنه و روی حرف خودش هست.
چی کار کنم؟
الان دارم برای ارشد میخونم ولی از نظر بابام این موضوع نمیتونه مانع ازدواجم بشه.
هر از گاهی هم خیلی زخم زبون میزنه. نمیدونم چی کار کنم😔
مامانم خیلی واسطه شده این وسط ولی اون سر عقاید خودش ایستاده
واقعا دلم میخواد بمیرم و فردا رو نبینم.