2737
2739
عنوان

میخوام داستان آشنایی مونو بگم

| مشاهده متن کامل بحث + 324 بازدید | 23 پست

خلاصه منم گفتم اره من کم دارم که تورو تحمل میکنم تو این دانشگاه حیف نمیتونم بهت فحش بدم وگرنه میگفتم چه ادمی هستی بعد برگشت به دوستش گفت خانوم منو یه بار کتک زده کبودم کرده😒گفتم اوخی نازی نازی النگوهات نشکنه من فکر کردم ادمی اومدم اینجا نشستم به درس خوندن برو به جهنم مرتیکه بی سواد

دوستش توی این مدت فقط مارو نگاه میکرد وقتی رفتم خیلی تو پوزم خورده بود خدایی پسره زبون دراز تر از من بود نفله

فرداش وقتی داشتم میرفتم سمت خوابگاه دیدم یه ماشین دم خوابگاهه دوست نگهبان بود گفت میخواستم باهات حرف بزنم و اینا واسم گفت که دوستم منظوری نداره میخواد سربه سر شما بذاره از شما خوشش اومده😑گفتم نهههههه نمیخوااااااام اخه نگهبان!!!!!خندید گفت مگه نگهبانی چشه ادم خوبیه و کلی ازش تعریف کرد 

حالا من روم نمیشد بگم ولی من از تو خوشم اومده جیگر😂


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

منم پررو پررو برگشتم گفتم خب باشه شماره منو میخواین داشته باشین شاید ازش بیشتر گفتین راضی شدم😑😐

خدایی بعدش که فکر کردم دیدم این چه جمله ایه من گفتم چقد تابلو نشون دادم ازش خوشم اومده بیچاره دست و پاشو گم کرد گفت باشه منم هووووول تند تند شمارمو واسش نوشتم کاغذو جر دادم که بگیر اینم شمارم😂😂😂

2728
2738
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687