من شب قبل با مادرم سر اینکه الکی کوبوند به کمرم و حرصمو درآورد دعوام شد خلاصه یه حرفایی زده شد بین مون که دوتامون بی احترامی کردیم !!
ولی دل من بابت یه حرفش شکست تا دوروز تا اینکه رفت گفت این میخواد خودکشی کن حواستون باشه اصلأ اهلش نیستم بهتون بگم! بعد مجبور شدم حرف بزنم بگم بعد دوروز این حرفا الکی من زندگیمو دوست دارم .... خلاصه تا اینکه به زور مامانم برام پول واریز کرد گفت دوروز نیستم
بعد چند دقیقه به خواهرم گفت حتماً باید کاری کنم تا کاری برام کنید
از وقتی پول و گرفتم از خودم بدم اومده نمیدونم چه کنم اعصابم خورد حس میکنم شخصیتمو به پول فروختم