2733
2734
عنوان

میخوام داستان آشنایی مونو بگم

324 بازدید | 23 پست

۱۹ سالم بود که دانشگاه آزاد یه شهر دیگه قبول شدم

خوابگاه میموندم و هیچکی اونجا آشنام نبود جز چندتا بچه های همشهری که از قبل نمیشناختمشون

رشتم طراحی صنعتی بود و فقطم سرم تو درس و کتاب بود 

همیشه بعد از دانشگاه و بین کلاسا میرفتم توی فضای سبز جلوی دانشگاه مینشستم تا درس بخونم

https://www.ninisite.com/discussion/topic/5417199/بیاین-۱۱-نفر-بشیم-گزارش-بزنیم-تایپیکایی-ک-میخوایم

 واسه شادی روح همسرم یه صلوات میفرستین؟                        * بخاطر کرونا ۱۸ ابان ۹۹ ازپیشم پرکشید *                چشم بیدار بر این تلخی ایام ببند  ...                                 خواب های شکرین بهر تو دیده ست بهار...        
https://www.ninisite.com/discussion/topic/5417199/بیاین-۱۱-نفر-بشیم-گزارش-بزنیم-تایپیکایی-ک-میخوایم

بیاین لطفا

 واسه شادی روح همسرم یه صلوات میفرستین؟                        * بخاطر کرونا ۱۸ ابان ۹۹ ازپیشم پرکشید *                چشم بیدار بر این تلخی ایام ببند  ...                                 خواب های شکرین بهر تو دیده ست بهار...        
ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



2731

یه پسر جوونی نگهبان دانشگاه بود که از اولش ازش متنفر بودم از بس بهم گیر میداد چرا اینجا میشینی برو تو خوابگاه و کلا روم زوم بود 

یه بار بحثمون شد بهش گفتم چقد من از تو متنفرم و با کیفم زدم تو پهلوش و رفتم 

فردای همون روز حراست دانشگاه منو خواست وقتی رفتم گقتن کتک کاری کردی پهلوی آقا کبود شده😐گفتم دروغ میگه امکان نداره اینجوری باشه مگه تو کیفم چی بوده

گفت نه کبود شدم گفتم خب لباستو بزن بالا ببینم یهو گفت دختره چشم چرون از اولشم چشمت دنبال من بود 😐حالا منو میگی میخواستم خفه ش کنم خلاصه اینقد جروبحث شد که از جفتمون تعهد گرفتن که دعوا چه لفظی چه فیزیکی نداشته باشیم

گفت باشه منم همینجا میخوام درس بخونم نشست بغلم رو نیمکت 

گفتم اخه مگه تو دانشجویی 😂گفت نه ولی به درس علاقه دارم😐الکی سرشو کرد تو گوشیش😐مثلا داره درس میخونه با گوشی وای منو میگی قول داده بودم بهش هیچی نگم ولی گفتم کم نمیارم  هر روز میرفتم همونجا درس میخوندم مثلا اونم با گوشی درس میخوند به اصطلاح 

واقعا فکر میکردم کم داره اوسگولی چیزیه

تا اینکه یه روز یکی اومد پیشش نمیدونستم چیکارشه ولی بد تیکه ای بود😍😁چشام قشنگ برق زد متوجه شد هول شدم و رفتارم یه جوریه اومد بهم سلام کرد به نگهبان که میشد دوستش گفت معرفی نمیکنی خانومو  نگهبانم نه گذاشت نه برداشت دستشو تکون داد بغل مغزش که یعنی این کم داره 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز