یه خواستگار پولدار که اروپا زندکی هم میکنه هم دارم اون سنش ده سال ازم بزرگه یه عقد ناموفقم داشته یعنی سر خونه زندگی نرفتن بهم زدن.وضع مالیش خیلی خوبه ظاهرش بد نیست.تحصیلاتشم اندازه خودمه.خانواده ی خوبی ندارن ولی خب فامیل هستن.خودش میگه من اون سر دنیا زندکی میکنم به خانوادم کاری نداشته باش برام مهم نیستن چون خانوادش ایرانه.ادمی ام نیست که حس بدی بهش داشته باشم ولی دوسش ندارم یه ادم معمولیه برام هرشرایطی ام گفت بزاری قبول میکنم.حالا نمیدونم خانوادم اینو بیشتر قبول دارن البته بگم کسی که عاشقشم هم سن خودمه هردومون 25هستیم.نمیدونم حالا چیکار کنم یه هفته ست درگیرم کارم شده گریه هرروز از یه طرف عشقم نمیتونه ارومم کنه نمیدونم چرا.بعضی وقتا که عصبانی میشه میگه این شرایط زندگیمه میخوای منو یا نه؟بهم میگه باید طبقه بالای مادرم زندگی کنیم شبم غذا باتویه.و همیشه باهم غذا میخوریم حالا شاید بعضی وقتا نشد اشکالی نداره
توروخدا راهنماییم کنین.
دوست پسرت داره میگه نمیخادت
نخوندمش عزیزم من خودم عقل
کاری با اون خواستگار دومی ندارم ولی به هیچ عنوان با عشقت ازدواج نکن با توجه به چیزهایی که گفتی
عشق خوبه ولی عشقه کور خوب نیست
خب چرا گریه می کنی
مگه حتما الان الزام داری ازدواج کنی؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
48 ثانیه پیش
57 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
