بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
علی؟!!!!! همسر عزیزتر از جانم💖 خداروشکر میکنم که تورو با من آشنا کرد.. خداروشکر میکنم که همسرم شدی و دنیامو زیباتر کردی.. خداروشکر میکنم که بابای پسرم تو هستی👶💗یادمه اولینبار که منو دیدی گفتی میخوام خانوم خونم باشی و من باورت نکردم..تورو از خودم روندم💔 ولی الان پنج ساله که خانوم خونتم و بابتش هزاران بار خداوند رو شکر میکنم💋بمونی برام مرد بی نظیر من🤴👸💞💞💞
منم سومی وناخواسته باردارم میخواستم سقطش کنم خداروشکرررررر که نشد
بزرگه ۳ سالو نیمش بود کوچیکه ۱ سال و۹ ماهش
ماهم خونه خریدیم یه خونه بزرگ دوخوابه یکیش ماله پسرام یه تخت اینور گذاشتم یه تخت هم اونور اتاق یکیشم مال خودمون 😍😍😍تو هال ۳تا فرش میخوره😍😍یه پنجره بزرگ هم داره یه حیاط بزرگ هم داره با یه باغچه کوچولو که توش گل کاشتم😍😍😍😍عاشق رویاممم
🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد(وعجل الفرجهم)🌹 💙😍خدایا،تودرست کن!تو درست کنی قشنگتره😍💙خدایا شکرت ❤صلی الله علیک یا فاطمه الزهر❤خداجونم مرسی بابت دوتا فرشته ای بهم دادی...😍🥰😇خودت مراقبشون باش👭
❣ دلم می خواهد یک دختر داشته باشم.❣دختری با موهای بلند مشکی و چشم های درشت خندان. اسمش را بگذارم "گیسو" و هر وقت دلم آشوب بود بنشانمش روی زانوانم و گیسهایش را ببافم تا قلبم آرام بگیرد.حالا که فکرش را میکنم دلم میخواهد "باران" هم داشته باشم. دختری لاغر و قد بلند که با صدایی مخملی برایم شعر بخواند. یک دختر تپل و مهربان با گونه های سرخ و گرد هم میخواهم. اسمش را بگذارم "آلما" و موهایش را با شامپوی سیب بشویم تا حسودی موهای طلایی خواهرش "گندم" را نکند. آدم برای دختری با موهای طلایی جز گندم چه اسمی می تواند بگذارد. معلوم است، "خورشید"! اصلا خورشید باید اولین دخترم باشد و هر صبح که چشمهایش را باز می کند ببیند خواهرش "شبنم" زودتر از او سماور را روشن کرده، "شادی" را بیدار کرده و به "نسترن" رسیده. دلم میخواهد در حیاط خانه م "ترانه" بخواند و "بهار" برقصد. "نگار"م خودش را لوس کند و من به هیچ کدام نگویم که روز تولد خواهرشان "الهه" مجذوب چشم هایش شده م. دلم چقدر دختر می خواهد. روزهایم بی "سحر"، شبهایم بی "مهتاب"، آسمانم بی "ستاره" و زندگی بدون "افسانه" ممکن نیست. تازه یک "ساقی" هم میخواهم تا سرم را گرم کند و "همدم" تا درد دل هایم را برایش بگویم. "رویا" می خواهم تا انگیزه زندگیم باشد و "آرزو" که دلیل نفس کشیدنم. دلم میخواهد یک دختر داشته باشم. دختری که خودم را توی چشمهایش و آرزوهایم را روی پیشانیش ببینم. هیچ اسمی توصیفش نکند. همه چیز باشد و هیچ نباشد. از هر قیدی آزاد باشد و در هیچ ظرفی جا نشود. رهای رها باشد! آری، انگار دلم می خواهد دخترم "رها" باشد..