قدیم ترها بچه ها که می رفتند مدرسه مادر ها یک نفس راحت می کشیدند و می گفتند، خدا را شکر راحت شدیم... همه تحصیل بچه ها به معلمان و خود بچه ها واگذار می شد و والدین زمانی به مدرسه فراخوانده می شدند که فرزندشان یا خیلی بد بود از نظر رفتاری و درس یا خیلی خوب بود که باید به او جایزه می دادند و والدین باید آن را تهیه می کردند. بچه ها از مدرسه که می آمدند خودشان برنامه ریزی می کردند که چطوری هم به درس برسند هم به بازی و گاهی حتی زمانی را اختصاص می دادند به کمک به پدر که شغل آزاد داشت و به خانه داری مادر. والدین از زمانی قاطی درس و مدرسه بچه ها شدند که آموزش و پرورش تصمیم گرفت والدین را هم در درس خواندن بچه ها سهیم و به نوعی آنها را به معلم خانه تبدیل کند. از این دوره بود که کار والدین درآمد، به خصوص بچه های دوره ابتدایی که باید بخشی از کار معلم را در خانه انجام می دادند. والدین تازه داشتند در این کار استاد می شدند که کرونا آمد و درس خواندن آنلاین شد و گویا قرار است این روش همچنان ادامه پیدا کند. در این روش نه معلم ها تجربه کافی دارند، نه والدین و نه خود بچه ها. تصور کنید حال و روز مادری که یک یا دو بچه محصل دارد و باید آنها را بنشاند پای درس آنلاین و رفتار و تمرکز آنها را مدیریت کند، از آن طرف خودش هم باید سر کلاس حاضر باشد تا دستش بیاید چی به چی شده تا اگر فرزند یا فرزندانش جایی لنگ زدند بتواند به آنها کمک کند. تصور کنید که یک مادر چگونه باید محیط خانه را به کلاس درس تبدیل کند و در چنین شرایطی چقدر باید انرژی و وقت داشته باشد تا بچه را توجیه کند
مادران که مدیریت خانه به عهده آنهاست، روزهای سختی را سپری می کنند. تبدیل خانه به کلاس درس بسیار سخت است. من که فقط یک فرزند دارم در این دوره کلافه می شوم، حالا تصور کنید که در خانه ای چند بچه باشد یا نوزاد و خردسالی حضور داشته باشد که باید در ساعاتی که دانش آموز کلاس آنلاین دارد، خانه را ساکت نگه داشت که او حواسش پرت نشود. مادری که تا دیروز وقتی بچه یا بچه ها به مدرسه می رفتند مثلا تلویزیون را روشن می کرد و مشغول کار خانه می شد و آشپزی می کرد و بقیه کارها، حالا باید به همه این کارها برسد اما در سکوت ! این را هم در نظر بگیریم که مادر هم آدم است و نباید از او توقع داشت مانند یک ابر انسان رفتار کند، او هم خسته و کلافه می شود و گاهی عصبانی. در این شرایط است که شاید سطح خشونت در خانه افزایش پیدا کند و هم والدین آسیب روانی و عاطفی ببینند و هم فرزندان. به نظرم برای گذر از این دوران مادران فقط باید به این فکر کنند که این دوره هرچند بسیار سخت اما می گذرد و تمام می شود و قرار نیست تا آخر عمر چنین باشد. مدیریت خشم بهترین راه است که بهتر است مادران آن را زیاد تمرین کنند. من وقتی خلق ام تنگ می شود و احساس می کنم کلافگی دارد اوج می گیرد، کمی به خودم فضا می دهم و چند دقیقه ای در اتاقی تنها می نشینم و خودم را آرام می کنم. چاره ای جز این نداریم.کرونا سرمان خراب شده و ما باید از این بحران روان و جان سالم به در ببریم. باید هم مراقب سلامتی افراد خانواده باشیم هم به تحصیل بچه ها رسیدگی کنیم. خیلی سخت و طاقت فرساست اما باید قوی باشیم و بپذیریم این دوره سخت با تشنج و عصبانیت سخت تر می شود.
اینجاست که قدر زحمات معلمان عزیز را میدانیم و بوسه بر دستانتان میزنیم با وجود تمام سختیها در مدرسه از جون و دل به بهمون درس میداد و هیچ وقت عصبانی نشد و با نگاه پر مهر و محبتش فقط عشق نثارمون میکرد کرونا باعث شد که بفهمیم شغل معلمی سختترین شغل دنیاس ما مامانا الان که معلم خونگی بچه هامون شدیم بچه ای که از گوشت و خون خودمونه گاهی عصبی میشیم و کنترل از دست میدیم و نمیتونیم خشم خودمونو کنترل کنیم تازه میفهمیم که تو کلاسای بچه هامون به معلماشون چی میگذشته سر و کله زدن با سی تا بچه اونم کلاس اولی که هیچ درکی از هیچ مساله ای نداره واقعا غیر قابل درکه معلم عزیز واقعا خسته نباشی زندگیتون پر از سلامتی شادی و اتفاقات خوب🌹
بچه هامون ، بزودی میرن ! اونا مهمون ما هستن !بزرگترین اکتشاف برای من این بود که فهمیدم فرزندم یک مهمان است در خانه ام و روزی از خانه ام می رود.روزها با سرعت عجیبی میگذرد و او به زودی از من جدا می شود...به خودم گفتم: کدام مهمتر است؟ نظم خانه یا این که فرزندم به خوبی از من یاد کند؟کدام مهمتر است؟ خانه یا اخلاق و روحیه و حسن تربیت فرزندم؟چون دانستم که او مهمان خانه من است. این باعث شد اولویتم را تغییر دهم!بعد از این مهمترین چیز نزد من آرامش خاطر من و اوست.... شروع کردم به پیاده کردن نقشه ام، و طبعا مجموعه کمی از قوانین مهم را انتخاب کردم و خود را ملزم به اجرای آنها دانستم و مابقی چیزها را بدون هیچ قید و شرطی رها کردم. از عصبی شدن و داد و فریاد زدن کم کردم و به آرامش رسیدم.از وسواس هایم گذشتم و به خانه ای راضي شدم که مقداری بهم ریخته و نامنظم است و کمی شلختگی در آن به چشم می خورد. اما، فرزندی را تحویل گرفتم که آرامش دارد و از من و خشم هایم نمی نالد و رابطه ای قوی و زیبا بین ما حاکم گشته است.چون می دانم....او مهمان زودگذر خانه من است. کودک عزیزم ! امیدوارم مهمانی خانه من زیباترین مهمانی زندگیت باشد.😍