شب تابستون بود هوا ب شدت گرم پنکه روشن کرده بودم تنها میخابیدم نصف شب برق رف گرمم شد فهمیدم برق رفته چشامو باز کردم همه جا تاریک بود دریغ از یخورده روشنایی ترسیدم بلند شدم خاستم برم سالن یهو دیدم گوشه اتاق روشن شده با دقت نگا کردم دیدم چراغ قوه اس ک روی زیرتلوزیونی بود روشن شده خیلی ترسیدم چون اون چراغ قوه از اول شب اونجا بود ولی خاموش بود سریع رفتم سالن زن داداشمم بیدار شده بود بهش گفتم اینارو ولی خندید رف چراغ قوه رو گرف خاموش کرد.
من حس میکنم ی روح تو اتاقم بوده😨
شب اینجور تاپیکایی نزنید
روح چیکار به چراغ قوه داره
زوده گلم ۱۲ به بعد
جا نمازمون گم شده://
ترسیدددددددم😣😢
تختم نصف شب تکون میخورد ی اقا رو دیدم رو تختم نشسته
جن بود
ترسناک ترین چیز برای من اینه ک پریروز رفتم پرده آشپزخونه رو بزنم دیدم بالای کابینت آشپزخونه م برگه های قرآن و یه تیکه استخونه ... کرک و پرم ریخته ک هیچ دو سالم هست تو اون خونه م 😭😭
چند روز پیش به ساعت دیواری نگاه انداختم رفتم اشپزخونه بعدش ک برگشتم دوباره یه نگاهی بندازم بطرز زیاد و عجیبی ساعت کج شده بود درحالی ک اونو با دست هم به سختی میشه تکون داد چ برسه به اینکه خودش کج بشه 😱😱
