بچه مو بدم به باباش؟

نظرتون چیه برم خودمو خوار رو ذلیل کنم بخاطر بچه م بگم بیاد برگرده سر زندگیمون البته یه بار کردم اینکارو ولی جوابی ندادن

دعا کن از خر شیطون بیاد پایین حد اقل بخاطر من نه به خاطر بچه مون بیاد زندگی کنه

خیلی چیزا بچه که دنیا اومد یه مقداری مشکل داشت حالا توضیحش زیاده و از حوصله خارجه ولی مشکلی داشت که دکترا گفتن این بچه نمیمونه یا اگر بمونه معلول و گفتن بچه رو از بین ببریم شیر بهش ندیم و... من بهم ریخته بودم بدتر شدم چون زایمان بدی بود و ..غصه و گریه ..... و الان تنها مشکلش حرف نزدنه من فکر میکنم به خاطر قرنطینه بهم ریختم یعنی افسردگی گرفتم چون همش تو خونه م و با پدرم اینا بحثم میشه و دیگه اینکه من اینجوری نبودم فکر نمیکنم اینقدر ضعیف بودم روحیه لازمم یه کم ... اون منو کتک میزد سر بالا آوردن بچه و چیزای الکی بهونه گیر و یه بارم دیدم شماره و عکس یه دختر تو گوشیش و اخلاقای خاص داشت و از لحاظ زناشویی کاملا هیچ رابطه ای نداشتیم مشاورم نمیومد اصلا

دقیقا 

بیا بهم روحیه بده من زن قوی هستم لطفا مرا دریاب..

چی بگم الهیییییییییییییییییییییییییییییییییی که به حق اون مادر بزرگش که اسمش فاطمه ی زهراست داغش به جگر مادرش بمونه الهیییییییییییییییییییییییییییییییییی که همین ماه ماه عزاش بشه الهی از ته قلبم ازش متنفرم و نفرنش میکنم به این غروب و اذان و پامو تو هیچ زیارتگاهی نمیذارم تا زنده م اگر خدا اینو علیل نکنه یا نکشه.

خدایا تو خودت شاهدی چه ظلمی بهم شد

چه حقی ازم خورده شد و جوونی من سوخت به پای این مرد کثیف و بچه ی مریضش

خدایا اومدم اینجا نفرینش کنم . اومدم بگم ایها الناس دارم شوهرم رو نفرین مرگ میکنم که به حق به حق به حق اون حسین و فاطمه که میگه باهاش نسبت خونی داره که الهی تیکه تیکه از زیر چرخهای تریلی درش بیارن .. الهی درد بی دوا بگیره الهی خوراک مور و ملخ بشه.. الهی به حق همون فاطمه ی زهرا دااااااااااااااااااااغش رو دل مادرش بشینه که زندگی منو آتیش زدن. با یه بچه مریض منو ول کردن به امون خدا. الهی به حق این شب و این ماه ببینم روزی رو که جنازه شو خاک میکنن .

روحیه م ضعیف شده نگران آینده م ..بابام هست خرج میکنه ولی میدونم سخته . از طرفی فکرمیکنم روحیه م رو بخاطر قرنطینه باختم