حق با پدرته عزیزم مطمنننن باش. این مردا داغن حالا مخصوصا الان ک عقدیم بزنه کار دستمون بدن بازدار بش ...
من اونموقعا همسرم تهران بود تهران کار میکرد و یه خونه کوچیک همکرایه کرده بود خونه پدرش شهرستان بود . منم خیلی وقتا میومدم تهران پیشش. اما هیییییچوقت بهش جرات ندادم حرکتی بزنه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بحثم پیشش باشم نیست آخه خواهرشوهرمم همزمان عقده اون میمونه خانواده شوهرم این چیزا براشون مهم نیست من ...
گلم من میموندم.میگفتن ما دخترمونم میزاشتیم بمونه.اون موقع ک من اونجا بودم مادرش دست ب سیاه و سفید نمیزد.اون اتاقی ک ما میخوابیدیم مثل انباری بهم میریخت نمیکرد جمعش کنه.الان میگم کاااااااش قلم پام میشکست نمی رفتم بمونم
لایک نکنید توروخدا.اگ نظری دارید ریپلای .مادر شدن لذتیه ک به از دست دادن اندام و پوست و همه چی
۱۲ که خوبه. من ۱۰ باید خونه میبودم. اگه میشد ۱۰ و ربع زنگ میزدم که دارم میام تو راهم. اگه مهمونی میرفتیم کاری نداشت تا ۳ ام برنمیگشتم. منم ناراحت میشدم ولی خوب چیزی نمیگفتم. یه بار دیگه خییلی زورم اومد گفتم اخه ۱۰ خیلی زوده بابا. گفت خوب ۱۰ونیم بیا😑😑😂😂😂😂اخه همش نیم ساعت؟؟؟؟؟ و اینگونه بود که من ۱۰ونیم میومدم. ولی کلی حرص میخوردما... امااااااا وقتی ازدواج کردیم هر وقت هر جا حرف از نجابت و خانواده خوب میشد همسرم میگفت فلانی حتی زن من بود ولی چون خونه باباش زندگی میکرد ما باید ۱۰ فلانی رو تحویل باباش میدادیم. و من ذووووق میکردم که چقدر کار بابام به نفعم شد.. الانم که خواهر شوهرم اومده قهر همسرش زنگ زده به شوهر من که اون موقع که ما تا ۲ و ۳ بیرون بودیم چرا مامانت نمیگفت دخترم کحاس؟؟؟
یه مادر داری که نفس میکشه؟؟ خوشبختی و خودت بی خبری حسودیم میشه🥲 به همههههه ی اونایی که مامان دارن و تو بغلش🫂 اروم میشن..🥲. مادر ای زیبا ترین شعر خدا..... روحت شاد😔