خواهرشوهربیفرهنگم

[QUOTE=155958385]خیلی نیازدارم ب این حرفا.همسرم معمولاپشتمه.ولی اوناکوتاه نمیان.خصوصاروبچه.همش مادرشوهرم بامن رقابت د ...[/QUOTEشما ازدواج کردی برده که نیستی، اونا حق ندارن با استفاده از بچه روحتو ازار بدن،بچه برای شما و همسرتونه تربیتشم دست شماست

به همسرت بگو اگه الان نتونم بچمو کنترل کنم ب سن بلوغ برسه هیچ حسابی ازم نمیبره و اونموقعس ک از خانوادتم حساب نمیبره چون میگه اونا که پدر مادر من نیستن

پس بهتره الان مرز هارو مشخص کنیم ک بعدا توی سن بالاتر که احتیاج ب مراقبت داره هر کدوم نندازیم گردن طرف مقابل و بگیم تربیت شماست تحویل بگیر

اجازه بده تربیت خودمون باشه ک بعدا ب مشکلی برخورد خودمون پشتش باشیم و توی اینده فردی موفق باشه

ولی این دفعه روحیتو بالا ببر و باز نکن در رو چون هر دفعه ک توی این بازی شکست بخوری پیش بچت بی اعتبار میشی

جات بودم بچه رو میبردم اتاق بغلش میکردم سعی میکردم یه بازی چیزی کنم ک صدای مادربزرگشو نشنوه و قول میدادم مثلا باهم پیتزا درست کنیم یا بریم بیرون بخوریم خلاصه چیزی ک بچه اروم بشه تا مادرشوهر بره از پشت در و به هدفش نرسه 

چون میدونه شما اخرش کوتاه میای خرش رو بلند بسته

من ب همسرم گفتم بچم که ب دنیا بیاد اگه خانوادت نیان تهران که بچمو ببینن و با احترام ببرنش نمیبرم بچمو خونشون

حتی خواهرت نیاد بریم اونجا نمیرم خونش تا نیاد تهران و بچمو اینجا ببینه با بچه پا نمیذارم خونش حتی اگه بیاد خونه بابات و ببینتش هم بازم برگردم تهران منتظر میمونم بیاد تا دفعه بعد رفتم برم خونش یا ن کلا نمیرم

اینا در شرایطیه ک مثل خواهر هستیم و بسیااااار باهم خوبیم

اما شخصیت خودمو بچمو حفظ میکنم و مرز هارو نگه میدارم

ماااادرشوهر منو خداااانصیب گرگ بیابون نکنهههه

😑

ناشکری نکن نمیخام الان سر بحث قبلنو باز کنم

من دقیییقا تو همین شرایط بودم ی بار انقدر که بهم فشار اومد میخاستم پسرمو تنبیه کنم اومدم گذاشتمش تو اتاقش انقددددر جیــــــغ کشید که همه کوچه شنیدن ولی اهمیت ندادم مادرشوهرم اومد گف درو باز کن گفتم فعلا موقعش نیست ی موقع دیگه بیاید رف کلید آورد زد تو در اومد بالا گف تو چه حقی داری که بابچه اینطور میکنی چرا بچه گریه میکنه😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳فکرشو کن

ینی دیگه خدا فقط جلوی منو میگرفت گفتم هرررکا  دلم بخاد میکنم ببینم گوه خورم کیه زیادی احترامتون کردم هوابرتون دااااشت؟؟؟

گف تو میخای بچه رو روانی کنی یمشت کـــ....شعر تلاوت کرد گفتم جان خودت تو هفتا بچه بزرگ کردی یکی از یکی گوه تر یکیش فلانه یکیش فلامه اون یکی فلانه دخترتم که فلانه اون یکی هم که تیمارستانیه اونم از فلانی و فلانی😏😏😏😏😏

گفتم من یه بچه دارم زایبدمش مننننننن تربیت میکنم این بارآخری بود که پاتو بی اجازه تو این خونه گذاشتی سری بعد دادگاهیتون میکنم

خییییلی عذابم دادن 

ولی ساختمش

افرین😊

😁👍

خوب کردی من مامانم بعد۲۰سال بلاکشون کرد وقتی روش سوار شدن

الان ک بحث پیش اومده بهترین موقعس

سر سنگین باش

کاراتو در کمال ادب و احترام انجام بده

شوهرتو بچتو بساز 

بخدا هیشکی ب اندازه من از خانواده شوهر نکشید...

خودتون بخاید میتونید

فقط کوتاه نیاین و فکر نکنید حتتتتما باید جواب پس بدین بهشون

بهش بگو هر چی فکر میکنم خواهر شوهر منی و عمه بچه ها بیشتر توضیح نمیدم خودت تا اخرش بخون قضیه رو و روی نسبتت به من زوم کن 😊🙃

اينك گفتى ميزارمت بلاك ليست خودت و خراب كردى و اينك بشينى كل كل كنى يعنى خودت و همسطح طرف ميدونى

من اصولا اگه كسى بلاكمم بكنه حتى بلاكش نميكنم و مستقيم شمارش و از گوشيم پاك ميكنم و بهش ميفهمونم ك من حتى نديدم تو بلاكم كردى مثلا يعنى در اين حد بى ارزشى و

فكر نكنه اونقد مهمه ك حتى بره تو ليست بلاك  چون ارزش بلاك هم ندارن بعضيا

بعدم اينك در جواب خواهر شوهرت ميگفتى مگه من ميومدم خونه شما ميخواستم بچم و ببرم خونه همسايه ك ميگى اينجا نيا ولى خودت ميبريش

واقعا چرا يه عده خودشون و نميبينن

بعدم عزيزم اون يه نادونى كرده و چرت گفته تو ك ديدى تو خونه بوده مسلما تو خونه ك از همسايه كرونا نميگيره كشش نميدادى

دفه بعدى خواستن ببرنش بيرون اجازه نميدادى ميگفتى بچس نميفهمه شليد اصرار كنه بياد خونتون اونجا كرونا داه ك اونم متوجه حرف اشتباهش بشه

هر وقت مادرشوهرت در زد بچه رو بردار برو حموم درم باز نکن بعدا که اعتراض کردن بگو حموم بودم نمیشد بیام درو باز کنم، یا بچه رو ببر تو اتاق سرشو گرم کن اگه در زدن بگو خوابه، خیلی شرایط سختیه اینقد که به آدم استرس میدن تجربشو دارم 

بنظرم تند رفتی

ولی کلا وقتی با خانواده شوهر زندگی کنی تو تربیتش به مشکل میخوری مث من