من میفهممت چی میگی قشنگ
همه به من میگفتن نکن حیفه و ...
کارمند ثبت اسناد بودم حقوقم دو سال پیش دو تومن بود
ولی هرروزی که صبح میشد من غم عالم میومد تو دلم و گاهی از استرس حالت تهوع میگرفتم
حتی رئیسم زنگ زد به همسرم که بهش بگو برگرده و ....
از تحقیر و غرزدنای رئیس بی سوادمون که جرات نداشتی هیچی بهش بگی و فقط با پول به منصب رسیده بود تا سرو کله زدن با ارباب رجوع و و دردرسای خودش و سرکوب شدن اعتماد به نفسم در نهایت گفتم گور باباشون مگه چقدر جوون میمونم که عمرم ابنجور بگذره
الان شاغل نیستم دوسدارم دستم تو جیب خودم باشه ولی نه به این قیمت