2733
2739
عنوان

تجربیات گرانقدر

255826 بازدید | 53 پست

سلام به تمام خوانندگان این تاپیک.

قصد دارم که گوشه هایی از تجربیاتم را بذارم در اختیار خانمهای خواننده.

من مشکلات زیادی در زندگی م داشتم و تونستم راه زندگیم را پیدا کنم.در طول این مسیر به آدمهای زیادی برخورد کردم و تجربیات تلخ هم زیاد داشتم ولی الان یک زن قوی هستم که توئنستم خیلی مشکلاتم را فقط با آرامش و سیاست های زنانه حل کنم.گاهی مطالبی در این سایت می بینم .مثل درگیری عروس ها با جاری شون و یا مادر شوهرشون و یا چیزهایی براشون مهمه که کاملا ارزش های خودشون به عنوان یک زن را نمی شناسن.

خیلی از مشکلات زنان ما در کشورمون دغدغه هایی هستش که اصلا مهم نیستند ولی طبق فرهنگی که باهاش بزرگ شدیم ، همیشه فکر میکنیم باید جواب بدیم وگرنه بقیه پر رو میشن و ....

امیدوارم این تجربیات باعث رشد خانما بشه .مثل رشدی که خودم کردم

لطفا در تاپیک ها اگر سوالی در مورد زندگی مشترک دارید بنده را تگ نفرمایید چون بنده مشاور/روانشناس نیستم...اگر تمایل دارید تاپیک هام را مطالعه کنین چون روی همین مواردی که نوشتم تجربه دارم نه بیشتر .ممنونم 🤝🙏☺

من تو خانواده ای بودم که پدرم اعتیاد داشت و همیشه دعوا داشتن با مادرم.جنگ جهانی بود تو خونه در واقع.

همین قدر بگم که شب امتحان کنکورم ، تا ساعت 5 صبح شدیدا  دعوا کردن   و بعدش من دیر رسیدم سر جلسه و اینقدر داغون بود روحیه م که ساعت 11 هم برگه ها را دادم و با خودم شرط بستم که دیگه کنکور ندم..

من دعواهای پدر و مادرم رو متوجه نمیشدم دقیقا سر چیه ، همیشه چیزای کوچیک ، خیلی بزرگ میشد تو خونه ما...

با اینکه بابام را خیلی دوست داشتم ولی از مردها متنفر شده بودم چون واقعا نمیفهمیدم علت دقیق عصبانیت های وحشتناک بابام چیه.مثلا سر یه لباس که شسته شده بود و هنوز خشک نشده بود ، با مامانم دعوایی راه می انداخت که بیا و ببین...

شدت برخوردهای بابام تو دعواها به قدری زیاد بود (کتک کاری و شکستن و ...) ، که من واقعا هنگ میکردم.چرا یه لباس اینقدر مهمه؟ بابام که پیرهن زیاد داره چرا یکی دیگه رو نمی پوشه!....

بابام یه سامسونت داشت و شعر میگفت و داستان هم مینوشت.بعدش میذاشت تو اون کیف و درش را رمز میذاشت و میرفت سرکار.بلاخره رمز کیفش را کشف کردم و یه سری نوشته ازش خوندم که فهمیدم علت تمام دعواهای مامان و بابام سر یه موضوعی هست که مامانم متوجهش نیست و  بابامم حدس میزنم  به غرورش برمیخورده که بگه ...

لطفا در تاپیک ها اگر سوالی در مورد زندگی مشترک دارید بنده را تگ نفرمایید چون بنده مشاور/روانشناس نیستم...اگر تمایل دارید تاپیک هام را مطالعه کنین چون روی همین مواردی که نوشتم تجربه دارم نه بیشتر .ممنونم 🤝🙏☺

بابام از یه خانواده خوزستانی بود که جزو اوپن مایندها محسوب میشد.، تو رستوران و هتل های مختلفی کار کرده بود و زبان انگلیسیش عالی بود و میتونست زمان شاه توریست ها را جذب کنه ...

روابط عمومی بابام عالی بود.همه تو نگاه اول عاشقش میشدن.چهره شم یه کمی به خدابیامرز فردین شباهت داشت و خوشتیپ بود .فامیل بابام به حجاب اعتقادی نداشتن وپدربرزگمم دو زن گرفته بود.یعنی مادربزرگ اصلیم را با نامردی هر چه تمام تر طلاق داده بود و رفته بود یه دختر سن بالا عقد کرده بود.مادربزرگم یه زن رنج کشیده بود.بابابزرگم خیلی کتک داده بود پسرهاش رو و زن اولش رو. و یه جورایی هر سه تا پسر عقده هایی داشتن عجیب....بگذریم

مامانم ولی از یه خانواده بسته و مذهبی و حافظ قرآن بودن.بلعکس خانواده بابام که مردسالاری بوده ، خانواده مامانم زن سالاری بوده.فکر کنید ترکیب بابا و مامانم چطور بوده خخخخ

خلاصه بگم که هیچی از این دو نفر با هم هماهنگ نمیشد.از طرفی هم مامان جونم (مادر مادرم) ، دخترهاش را از آرایش و زنانگی منع میکرد :یه مثال بزنم (وقتی مامانم نوجوان بوده و داشته طناب بازی میکرده ، مادرش بهش گفته نزن .گنده میشی و س ی ن ه هات گنده میشه و ....مامانم همیشه در حسرت خوشکل کردن و لباس دخترونه سوخته.همیشه شلوار باید میپوشیده و برآمدگیهاشم اصلا نباید پیدا میشده!

از طرفی بابام یه زن قرتی میخواسته تو خونه ش .متاسفانه اون چیزی که پدرم حسرتش را داشته ، توسط مادرم بهش داده نشد.خالم هم با اینکه شوهرش فوق العاده عالیه ولی دقیقا همین روند مادرم را داشته.یه بار خالم خوشکل میکنه واسه شوهرش.شوهرش بهش میگه بعد از 15 سال زندگی فکر نمیکنی دیره؟؟؟

خالم میگفت که اشتباه کردم و کاش زودتر با خودم و بدنم آشتی میکردم و اینقدر پسرونه نبودم..

لطفا در تاپیک ها اگر سوالی در مورد زندگی مشترک دارید بنده را تگ نفرمایید چون بنده مشاور/روانشناس نیستم...اگر تمایل دارید تاپیک هام را مطالعه کنین چون روی همین مواردی که نوشتم تجربه دارم نه بیشتر .ممنونم 🤝🙏☺


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

خلاصه اینکه مادرم و خالم هم به تبعیت از فرهنگی که بزرگ شدن ، دخترهاشونم محدود کردن.در آرایش کردن و لباس دخترونه پوشیدن و...

من تا 21 سالگی با اینکه خیلی از دوستانم بهم میگفتن لوندی ، ولی لباس دخترونه نداشتم .لباسهام همه اسپرت و پسرونه بود.با پسرها هم خیلی برخوردهای سفت و سختی داشتم.تو دانشگاه یه پسر از من خوشش اومده بود چنان شستمش که اسمم تو دانشگاه شده بود افعی!!  

تا از کنار یه جمعی از پسرها رد میشدم میشندیم میگن افعی اومد افعی اومد!

یکی از دوستام که دوست پسر داشت اومد بهم گفت میدونی تو پسرا معروف شدی به افعی خخخخ

خلاصه اینکه من یک دختر عصبی و مغرور و ضد مرد بار اومده بودم و کاملا رفتار پسرونه.آرایش و لاک و لباس دخترونه و رنگای شاد اصلا و ابدا!!

لطفا در تاپیک ها اگر سوالی در مورد زندگی مشترک دارید بنده را تگ نفرمایید چون بنده مشاور/روانشناس نیستم...اگر تمایل دارید تاپیک هام را مطالعه کنین چون روی همین مواردی که نوشتم تجربه دارم نه بیشتر .ممنونم 🤝🙏☺
2731

از این جا به بعد تجربیات من شروع میشه ...

لطفا در تاپیک ها اگر سوالی در مورد زندگی مشترک دارید بنده را تگ نفرمایید چون بنده مشاور/روانشناس نیستم...اگر تمایل دارید تاپیک هام را مطالعه کنین چون روی همین مواردی که نوشتم تجربه دارم نه بیشتر .ممنونم 🤝🙏☺

از 19 سالگی رفتم یه شرکتی (شرکت خصوصی تولید نرم افزارهای اداری و مالی) ، مشغول کار شدم.به شدت به پول نیاز داشتم هوش و استعدام خوب بود و در قسمت تولید اون شرکت شروع کردم به کدنویسی نرم افزار.من برنامه نویسی خیلی دوست داشتم.همزمان کلاس میرفتم آموزش ببینم و دانشگاهم میرفتم.

شرکت سه قسمت داشت : تولید نرم افزار ، فروش نرم افزار ، پشتیبانی نرم افزار .

من تو قسمت تولید بودم که قسمت خیلی مهمی بود ..

یه خانمی هم سن خودم اومده بود در قسمت بازرگانی مشغول شده بود و خیلی خیلی ضعیف بود کارش.بعد از یه مدتی مدیریت شرکت ردش کرد بره .اون خانم با اصرار زیاد به مدیریت گفته بود میخوام بمونم .بدون حقوق اجازه بده تلفنهای بخش پشتیبانی را جواب بدم و به آقایون پشتیبانی وصل کنم.تو این مدتی که این خانم شده بود اپراتور تلفن ، با پسرهای پشتبانی رابطه خوبی برقرار کرده بود (منظورم رابطه غیر مشروع نیست ها.رابطه ای ایجاد کرد که پسرها دوست داشتن باهاش کار کنن)

کم کم خودش را بین نیروهای شرکت جا کرد و تونست شغل "کارپخش کن " بین بچه های پشتبانی را داشته باشه.تا قبل از اون ، قسمت پشتیبانی ، کارها را از بقیه قسمتها دریافت میکرد و قشنگ هم انجام میدادن و شرکت بسیار قوی بود و مشتریان زیادی داشتیم.با ورود این خانم ، قرار بود قوی تر بشیم  و کارها منظم تر بشه و ...

یه مدتی همه چیز خوب بود ولی شرکت هر روز ضعیف تر میشد.بچه های پشتیبانی دیگه مثل قبل کار نمیکردن.خیلی از مشتری هامون را از دست دادیم و ...

ولی این خانم هم در دل مدیر جا باز کرده بود و هم پسرهای پشتیبانی خیلی پشتش بودن.مشکل اینجا بود که این خانم به پسرها سخت نمیگرفت و با هر کدوم شون به قلق خودشون تونسته بود رفتار کنه و چون از نظر فنی کارش خیلی ایراد داشت ، ضعف هاش را با روابط حسنه اش سعی میکرد پوشش بده.خلاصه کم کم بین پشتیبانی و بقیه اجزای شرکت یه شکاف بزرگ ایجاد شد.ولی اعتراضات سایر قسمتها فایده نداشت.این خانم خیلی جای خودش را سفت کرده بود.همین قدر بهتون بگم که در دنیای نرم افزار، دیگه این شرکت جایگاهی نداره و به شدت نزول کرده و من چند سالی هست باهاشون همکاری نمیکنم دیگه!

این دختر خیلی جالب بود.کم کم اسم خودش را گذاشت سرپرست پشتیبانی و بعد هم اسمش شد مدیر پشتیبانی.

اونقدر کارشس ضعیف بود که یادم میاد اعتراضات بالا گرفت و مدیر شرکت اصلا عین خیالش نبود.من و یکی از همکارای بخش خودم رفتیم سه ساعت با مدیر جلسه که برخی کارها اصولی انجام بشه و مدیر شرکت توجیه شد .ولی فردا صبحش یه جلسه یک ربعی با اون خانم گذاشت(سرپرست پشتیبانی) ، و همه سه ساعت ما رفت رو هوا.همکارم تو قسمت تولید استعفا داد و رفت !!! مدیر شرکت براش مهم نبود همچنان! من هم خیلی کارم را دوست داشتم و سعی کردم اوضاع درست بشه ولی نشد.برخوردها بین من و اون خانم هم پیش اومد و نهایتا من از اون شرکت رفتم.اون خانم هم دستش رو شد و قبل از رفتن من مجبور شد بره.من باعث شدم دستش رو بشه!.ولی دیگه شرکت پوکیده بود و نمیشد موند.

اون خانم خصوصیات بد و خوب با هم داشت.براتون میگم که بدونید چطور زنی بود.تجربیات گرانبهای من از رفتارهای همین خانم شکل گرفت و من تونستم خیلی تغییر کنم...

لطفا در تاپیک ها اگر سوالی در مورد زندگی مشترک دارید بنده را تگ نفرمایید چون بنده مشاور/روانشناس نیستم...اگر تمایل دارید تاپیک هام را مطالعه کنین چون روی همین مواردی که نوشتم تجربه دارم نه بیشتر .ممنونم 🤝🙏☺

وقتی به مدیر اعتراض میکردم ، بلد نبودم باید چطور اعتراض کنم.همیشه مدیر شرکت به من میگفت حساسی! حسادت خوب نیست ! و...  

ولی اون خانم که اتفاقا حسادت خیلی زیادی به بقیه افراد در شرکت مخصوصا خانمای قسمت فروش داشت ، همیشه به عنوان فردی بود که مدیر میگفت این دختر عالیه .حسود نیست.با همه خوبه با اینکه همه باهاش بد هستن.کارش را خیلی تمیز انجام میده و ...  

حتی این خانم از منی که در قسمت فنی و تولید شرکت کار میکردم و کلی اضافه کاری هم داشتم ، حقوقش بیشتر بود.این خانم دقیقا سر وقت صبحا میومد و سر وقت بدون یک دقیقه اضافه کاری میرفت خونه شون! من خیلی اضافه کاری داشتم ولی صبحا دیرتر میومدم و شب ها هم دیرتر میرفتم و در مجموع روزی دو سه ساعت هم بیشتر کار میکردم.ولی چون منظم نمیومدم (لزومی هم نداشت منظم بیام ) ، باعث میشد بین بقیه بچه ها به عنوان سوگولی دیده بشم که هر وقت دلم بخواد میام! مدیریتی میام !

در حالیکه تو قسمت تولید ، اصلا مهم نبود ساعت ورود و خروجت .فقط باید متمرکز پروژه را تموم میکردی همین.

این خانم همیشه موقع کار ، لاک میزد ، ابروهاش را مرتب میکرد(یعنی تو وقت اداری این کارها رو میکرد) .یا چون شرکت داخل یه پاساژ بود ، میرفت لباسها را میدید و ...

شاید سنگین ترین کاری که این دختر انجام میداد این بود که لاک های نقش دار میزد موقع کارش!!!!  

فوق العاده هم حسادت داشت.در حوصله این تاپیک نیست از حسادتهاش بگم ولی اصلا اسم کسی را نمیاورد و با همه سلام و علیک میکرد و در ظاهر همه را دوست داشت    

وقتی میرفت تو اتاق مدیر ، فقط از خودش و توانایی هاش میگفت و خیلی ظریف ، کار بقیه افراد شرکت را کمرنگ جلوه میداد بدون اشاره به کسی! همیشه تمام پنجره های دید مدیر را میبست ومدیرمون مسخ میشد وقتی با این خانم حرف میزد.اصلا به کلی خنگ میشدها!  و پنجره های مورد نظر خودش را باز میکرد خیلی با مکر و حیله (اسمشم میشد سیاست مداری از نظر مدیرمون ! گرچه مکر و حیله بیشتر بود تا سیاست مداری)

حرفای ما را اصلا متوجه نمیشد مدیرمون....

 همیشه کار اون دختر ، نظرات اون دختر ، روش اون دختر ، اخلاقش و ... از نظر مدیرمون بهترین بود!و بقیه افراد شرکت حسود بودن و بداخلاق و گنده دماغ و تنبل.باورتون نمیشه که تمام بار شرکت روی دوش من بود.پروژه های سنگینی داشتم ولی مدیرمون اصلا نمی دید.بعد از رفتن من از شرکت ، تازه مدیرمون متوجه شد که واویلا! حتی سه ماه مرتب تلفن میزد و درخواست میکرد برگردم ولی خب من تصمیم جدی گرفتم که دیگه نمونم!

اینکه مدیر شرکت خیلی ساده لوح بود را قبول دارم ولی الان و در این تاپیک چندان مهم نیست .مهم این سواله :

چرا این دختر تونست هم از نظر مالی بهتر از من باشه و هم از نظر جایگاه در شرکت؟ 

صرفه نظر از اینکه این دختر با فجیع ترین حالت ممکن اخراج شد ! ولی چند سالی تونست خیلی بهتر از من و بقیه افراد شرکت باشه.چطور؟ آیا مکر و حیله درسته ؟ قطعا نه ! ولی این دختر خصوصیات خیلی خوبی هم داشت که در ادامه میگم...

لطفا در تاپیک ها اگر سوالی در مورد زندگی مشترک دارید بنده را تگ نفرمایید چون بنده مشاور/روانشناس نیستم...اگر تمایل دارید تاپیک هام را مطالعه کنین چون روی همین مواردی که نوشتم تجربه دارم نه بیشتر .ممنونم 🤝🙏☺

این دختر فوق العاده آرامش داشت در رفتار و حرکاتش.خودش را خیلی باور داشت.مثلا یادم میاد وقتی سر یه پروژه ای من عصبانی رفتم تو اتاق مدیر و حوصله م تموم شده بود ، این دختر با آرامش مثال زدنی اومد و رو به من و مدیر گفت : اشکالی نداره آرامش تون را حفظ کنید ! من درستش میکنم !!!!!!!!

به نظرتون یه آدم غیرفنی که یه خط کد نمیتونست بنویسه ، چطور میخواست مشکل را حل کنه؟؟؟  

میدونین چیکار کرد ؟ زنگ زد به طرف و آرومش کرد همین! وقت خرید ! مشتری را گذاشت تو انتظار ولی نه انتظار بد .انتظار با رغبت !!!

یه حرفی که خیلی زیاد از مدیریت شرکت در مورد خودم میشندیم این بود که من عجولم ! من بی سیاستم ! من حسودم ! و خانم فلانی منبع آرامش و سیاست و مهربانی و ... هستش  

خدایی من به دختری که هیچی از نظر فنی بلد نبود و قیافه خاصی هم نداشت هیکل خاصی هم نداشت ولی من از هر نظر بهتر از اون بودم ، چرا باید حسادت میکردم؟؟؟ واقعا حسادتی در کار نبود ولی از این همه تبعیض واقعا در شگفت بودم.من برای اون شرکت حتی جمعه ها هم کار میکردم.عید نوروز هم نرفتم سفر و پروژه را هم رسوندم سر وقت در حالیکه همه در تعطیلات نوروزی و مسافرت بودن!! ولی دریغ از ذره ای توجه از طرف مدیریت.دریغ از تشکر.دریغ از حقوق مناسب.من فقط عاشق برنامه نویسی و پروژه ام بودم.انگار پروژه های من مثل بچه هام بودن.اینقدر حساس بودم روشون! با این توصیفات ، یکی به شما بگه حسود چه حالی میشین؟؟؟

ولی خب غیر از حسادت ، من قبول داشتم که آرامش ندارم .بی سیاستم .مهربون نیستم.مردونه رفتار میکردم.منبع عصبانیت و اخم و تلخ بودم !

خیلی از این حصوصیات منفی من فقط برمیگشت به بلد نبودنم.به خانواده پر از تنشی که داشتم...

حتی تیپ مردونه هم داشتم سر کار.یه بار یکی از همکارام که مرد سطح پایینی هم بود به من گفت که تو تا کی میخوای کفش اسپرت و بزرگ بپوشی و مردونه باشی.اصلا خاستگار برات میاد ؟؟؟؟!!! چقدر بداخلاقی !!!!

به من برخورد با این حرف.ولی تلنگر خوبی بود.مهم نیست حرف درست را کی بزنه .مهم اینه که حرف درست را قبول کنی.هر چند مردها بازم برای من مهم نبودن   ولی تیپ مردونه خدایی ضایع بود و باید با خودم و بدنم آشتی میکردم  

لطفا در تاپیک ها اگر سوالی در مورد زندگی مشترک دارید بنده را تگ نفرمایید چون بنده مشاور/روانشناس نیستم...اگر تمایل دارید تاپیک هام را مطالعه کنین چون روی همین مواردی که نوشتم تجربه دارم نه بیشتر .ممنونم 🤝🙏☺
2738

خاطره یه خاستگار در پیت هم بگم براتون :

خاستگارم کفترباز بود و  سیکل داشت و گچکار ساختمون.منم تحصیلکرده بودم   . تنها خصوصیت تاپی که داشت این بود که خیلی خوشکل بود..

از اخلاق و رفتار و ... هیچی نداشت.یه مرد کاملا عقده ای .با عقده های خیلی افتضاح دوران کودکیش که در سن بزرگسالی نمود پیدا کرده بود(البته من بعدها فهمیدم .اون زمان یه دختر خنگ به تمام معنا بودم)

از طرفی هم همیشه به خودم میگفتم تحصیلات آدمها و یا شغل شون اصلا ملاک نیست.چهره هم ملاک نیست .فقط باید رفت و آمد کنم تا بهش علاقه مند بتونم بشم و اگر شدم ازدواج کنم.

خیلی اعتماد به نفسم بد بود اون زمان.لباس هامم که خیلی ضایع بودن.دو سه جلسه با طرف رفتم بیرون.نه ارزشی به من میذاشت نه احترامی.من ولی به شدت دوست داشتم نگهش دارم.واقعا هیچ خصوصیت خوبی نداشت.حتی بهش حس دوست داشتن هم نداشتم.ولی دوست داشتم باهام بمونه.حتی برای موندنش التماسش کردم.با تمام خصوصیات خوبی که داشتم هم از نظر چهره و هم اندام و هم تحصیلات ، اون شخص حاضر نشد با من باشه!! ولم کرد  

و من التماس میکردم و پیام میدادم! 

بعدها متوجه شدم مشکل من طبق گفته روانشناسان خیلی عمیق و حاده (دچار تله بی ارزشی و رهاشدگی هستم و شدیدا مهرطلبم) .

البته اون زمان خیلی گریه و زاری کردم و متوجه نبودم چه شخصیت مزخرفی دارم!

لطفا در تاپیک ها اگر سوالی در مورد زندگی مشترک دارید بنده را تگ نفرمایید چون بنده مشاور/روانشناس نیستم...اگر تمایل دارید تاپیک هام را مطالعه کنین چون روی همین مواردی که نوشتم تجربه دارم نه بیشتر .ممنونم 🤝🙏☺

روزی که تصمیم گرفتم از شرکت مون برای همیشه بیام بیرون ، یه روز تلخ بود واسم.البته اون زمان تلخ بود و بعدها به عنوان بهترین تصمیم زندگیم محسوب شد.اون روز با مدیرمون حرف زدم و متوجه شدم تمام این چند سال که براش کار کردم بی ارزش بوده.تو جلسه دو نفری که با مدیر برگذار کردم متوجه شدم خیلی بی ارزشم.مدیرمون خیلی سرد برخورد کرد .تا حالا چند بار بهش گفته بودم من از شرکت میرم.و همیشه به تکاپو می افتاد.اون اواخر دیگه جدی م نمیگرفت.فکر میکرد بلوف میزنم.همیشه هم میگفت برو از شرکت ببین جایی کار میتونی بکنی با این خصوصیاتی که داری؟برو تا سرت بخوره به سنگ!هیچ جا برات جایی نیست و....

من از جلسه اومدم بیرون و حدود سه ساعت پیاده روی کردم و تصمیم گرفتم برای همیشه از اون شرکت برم.تصمیم سخت بود.بی اعتماد به نفس بودم.ضعیف بودم.تو مغزم حک شده بود که جایی برام کار نیست.ولی حس بی ارزشی که بهم توسط مدیر منتقل شده بود و له شده بودم حسی بود که میگفت خاک تو سرت .برو.نمون.بعد اون خاستگاره یادم اومد.دیدم من کلا ادم بی ارزشی هستم انگار و هر چی بیشتر به آدمها لطف کنم بدتر جواب میگیرم.

و من رفتم ! در شرکت دیگه ای مصاحبه کردم و همون روز پذیرفته شدم.اونقدر رزومه کاریم درجه یک بود که تا من رو دیدن اوکی دادن!!

لطفا در تاپیک ها اگر سوالی در مورد زندگی مشترک دارید بنده را تگ نفرمایید چون بنده مشاور/روانشناس نیستم...اگر تمایل دارید تاپیک هام را مطالعه کنین چون روی همین مواردی که نوشتم تجربه دارم نه بیشتر .ممنونم 🤝🙏☺

تو شرکت جدید که رفتم ،همزمان کلاس های مشاوره و روانشناسی را هم تو کارم قرار دادم.تو شرکت جدید کم حرف بودم.منظم میومدم سرکار.خودجوش اضافه کاری نمی موندم بلکه اگه ازم با احترام درخواست میشد و اصرار میکردن می موندم.پشت سر هیچ آدمی حرف نمیزدم.اگه ازم سوالی میشد جواب میدادم.از خانواده م و از مشکلاتم تو خونه و یا مشکلاتی که تو شرکت قبلی داشتم  چیزی به هیچ کس تو شرکت جدید نگفتم.یه خانم اروم بودم.و پروژه هام را هم تمیز و اصولی انجام میدادم.همیشه به همه با لبخند و مهربونی جواب میدادم.ولی اگه ازم انتظاری داشتن که مجبور بودم از استراحت و تفریحم بزنم اصلا قبول نمیکردم و خیلی محترمانه میگفتم:"عذرخواهی میکنم من شرایطش را ندارم متاسفانه"

البته همه این رفتارها زمانی برای من به مرحله اجرا در آمده بود که کتابهای روانشناسی و عزت نفس و ... را مطالعه کردم.البته تجربه هم داشتم .متوجه شده بودم که اگه حرفی از مسائل خصوصیم بزنم مثل شرکت قبلی تو سری خور میشم .اگه یه روز مرخصی بگیرم همه پشت سرم بگن آره فلانی تو خونه مشکل داشته حتما و چیزی شده.همیشه شرکت قبلی ،مدیرمون که در حریان مشکلاتم بود این چیزا را زیاد بهم میگفت.حتی وقتی تو محیط کارم  چیزی  من رو عصبانی میکرد سریع ربطش میداد به خانواده و خونم!

...

لطفا در تاپیک ها اگر سوالی در مورد زندگی مشترک دارید بنده را تگ نفرمایید چون بنده مشاور/روانشناس نیستم...اگر تمایل دارید تاپیک هام را مطالعه کنین چون روی همین مواردی که نوشتم تجربه دارم نه بیشتر .ممنونم 🤝🙏☺

خلاصه تپ شرکت جدید یه وجهه عالی داشتم.اینقدر برای همه محترم بودم که جلوی من با خودشون شوخی نمیکردن! یه بار یکی از همکارام گفت ما جلوی تو خجالت میکشیم با هم خودمونی حرف بزنیم😀

از مدیر گرفته تا مدیران میانی، تا همکاران و همه حتی نیروی خدماتی ، به من خیلی احترام میذاشتن.

خیلی کار خاصی نکرده بودم .فقط من به اندازه ای که حقوقم بود کار میکرم نه بیشتر و نه کمتر.با هیچ ادمی بحث های خارج از کار نمیکردم.در مورد مسایل خصوصیم هیچ کسی هیچی نمیدونست.حتی بچه های شرکت لغب بچه پولدار و مرفه و بی درد را به من دادن.من لبخند میزدم وقتی میشندم.قبلا دوست داشتم ناله کنم و به همه بگم چقدر زجر کشیدم .ولی الان دیگه برای تغییر این تفکری که بین همکارام ایجاد شده بود هیچ تلاش و یا حرفی نزدم.سر موقع حقوق گرفتم و حتی برای کارهام هم تشویق میشدم.کم کم با خودم اشتی کردم.ناخن بلند و تیپ دخترانه و...

تیپ دخترانه داشتن خودش ادم را صبور میکنه .وقتی عادت کنی که به خودت برسی به ورزش و تفریحت برسی، ناخنات بلند باشن نتونی هر حرکت پسرونه ای را راحت انجام بدی، با ظرافت لاک بزنی،کفشای پاشنه دار بپوشی و نتونی راحت از روی جوب بپری😂

ارایشگاه بری و کم کم لباسای منجوق دار هم جزو لباسات باشه.دامن بپوشی ،بدلیجات مختلف و. پابند و ... استفاده کنی.

گل بکاری😍 گل کاشتن خودش یه حرکت فوق العاده س برای حسای خوب زنانه و دخترانه...

همیشه دوست داشتم پسر بودم اونم تو جامعه ای که دختر فقط نگاه جنسی میشه بهش.دوست داشتم ضعیف نباشم.ولی کم کم با مفهومی به نام”زنانگی” اشنا شدم.فهمیدم زنانگی خودش قدرت زیادی میاره و نیازی به زور نیست.اینکه به یه زن نگاه جنسی بشه اتفاقا باعث اعتماد به نفس و خوشایندی هستش ولی یه زن باید بتونه با این نگاه ها بهترین برخورد را داشته باشه که ازش سواستفاده نشه.از بدنش لذت ببره و حتی از مسایل جنسی هم استقبال کنه ولی در حای درستش ....

لطفا در تاپیک ها اگر سوالی در مورد زندگی مشترک دارید بنده را تگ نفرمایید چون بنده مشاور/روانشناس نیستم...اگر تمایل دارید تاپیک هام را مطالعه کنین چون روی همین مواردی که نوشتم تجربه دارم نه بیشتر .ممنونم 🤝🙏☺

زنانگی خیلی وسیعه.هر خانمی که با این مفهوم اشنا بشه واقعا قوی میشه.

زنانگی وقتی به اوج خودش میرسه ، خبری از دغدغه های سطح پایین نیست.اون زن هرگز خودش را با مادرشوهرش مقایسه نمیکنه .میپذیره که مادر دارای جایگاه متفاوتی هست و خودش هم معشوقه شوهرش هست و این دو شخصیت نمیتونه در یک نفر با هم برای شوهر باشه.درسته که زنها گاهی برای شوهرشون مادری میکنند ولی چیزی که زن به شوهرش میده با مادری کردن توفیر داره.یک زن در مقام معشوق برای شوهرش میتونه هم خودش را به درجه ملکه برسونه و هم شوهرش را پادشاه کنه اگه به قول یه بزرگی بتونه فانوس راه باشه...

زنی که زنانگیش در اوج هست ، براش مهم نیست که چه کسی تو فامیل  مبلمان خونه شون را عوض کرده، جاریش چه زمانی بچه دار شده و چرا بهش دیر خبر دادن .نگران نیست که نکنه مادرشوهرش مغز شوهرش را پر کنه چون مطمین هست خودش قلق شوهرش را پیدا میکنه.براش تیکه و کنایه های فامیل شوهرش و یا همکاراش و همسایه و... اونقدر بی ارزشه که بدون هیچ کلمه ای رد میشه و لبخند پیروزمندانه میزنه.شنیدین که میگن وقتی تو یه ورزش رزمی داری می بازی ، یه لبخند به رقیبت بزن! رقیبت به خودش شک میکنه! میگه این که داره میبازه پس لبخندش چه معنی داره؟! نکنه میخواد فن دقیقه اخری بهم بزنه و ببازم؟😁😁

زنانگی باعث میشه که انتظاراتت از ادمها پایین بیاد، واقع بین باشی، با یه حرف و یه کنایه اصلا به هم نریزی، تو جمع یهو اونقدر مخت هنگ نکنه که گریه ت بگیره، فکر نکنی که در لحظه  نیاز هست حرفی را حواب بدی و یا جبران کنی،...

زنانگی باعث میشه زن خیلی مهربون بشه .گرم باشه، صبور بشه.به موقع بتونه بگه”نه” و ”چشم” های به موقع و چاره ساز بگه.زنانگی باعث میشه همه دوستت داشته باشن، احترام بذارن بهت.فروتن باشی.منفور نباشی، 

 

لطفا در تاپیک ها اگر سوالی در مورد زندگی مشترک دارید بنده را تگ نفرمایید چون بنده مشاور/روانشناس نیستم...اگر تمایل دارید تاپیک هام را مطالعه کنین چون روی همین مواردی که نوشتم تجربه دارم نه بیشتر .ممنونم 🤝🙏☺

الان یه فرهنگی تو جامعه ما هستش که همه چی قاتی پاتی شده.دخترها شروع کردن لات شدن.حرفای پسرونه میزنن.مثلا میگن:”حال کردی” یا مثلا میگن ”برو باوووو” 

یا قلیون میکشن، تو پارتی ها با قیافه های پلنگی شرکت میکنند، گوشی اپل و ماشین شده جزو کلاس کاری زنها.

اگه سایز بدنت فلان باشه میشی جذاب!

شلوارهای ارتشی میپوشن و با صدای لاتی و حرکات سخیف رفتار میکنن...

هر چی جلف تر باشی بله دیده ها به سمتت بیشتر میاد.

ولی ایا احترام دریافت میکنی؟؟؟ من خودم ادم غیر مذهبی هستم فکر نکنید با یه من یه خانم چادری هستم که نماز شبم ترک نمیشه😀

ولی ارزش و اعتبار یک زن به این چیزا نیست.یه زن میتونه جلوی خاستگارش حتی نیاز جنسی ش را نشون بده ولی با سیاست و زنانگی بدون حتی لمس شدن ! من نظری روی روابط قبل از ازدواج ندارم و هر خانمی با اعتقاداتش باید تصمیم بگیره، ولی برخی چیزا مسایل کلی هست که میشه در موردش حرف زد.

یک زن با شوهرش میخوابه ولی فردا صبحش هنوز محترمه. چون اون زن خارج از اتاق خوابش بلده چطور برخورد کنه.مسایل غریضی را با بی احترامی یکی نمیدونه.مثلا دیدین که پسر و دخترها تا نامزد میکنن و یه کمی صمیمی میشن شروع میکنن جوک جنسی گفتن، یا در مورد پدر زن و مادرزن جوک برای هم میفرستن و هر دو میخندن.یک زن باهوش هرگز این مسایل را در قالب جوک در نمیاره و جلوش را میگیره با سیاست.زنانگی باعث میشه تو اتاق خوابت بهترین باشی و خارج از اون بسیار محترم و دوست داشتنی.وقتی هر چیزی را سر جای خودش قرار بدی😎😎😎 خدایی خیلی دارم بهتون ایده های خوبی میدما.ادم وقتی میخواد با تمام وجودش به هم نوعاش کمک کنه ،خدا کمکش میکنه بهترین جملات بیاد تو نظرش😍

لطفا در تاپیک ها اگر سوالی در مورد زندگی مشترک دارید بنده را تگ نفرمایید چون بنده مشاور/روانشناس نیستم...اگر تمایل دارید تاپیک هام را مطالعه کنین چون روی همین مواردی که نوشتم تجربه دارم نه بیشتر .ممنونم 🤝🙏☺

این زنهایی که از جاری شون متنفرن .زنانی که هر روز دارند از مادرشوهرهاشون بدگویی میکنن. قلق شوهرشون دست شون نیست.زنهایی که برای شوهران شون بی ارزشن.این زنها زنانگی ندارن.قدرت خودشون را نمیشناسن.

دیدین یه مادرشوهر با یه عروس هاش مشکل داره ولی با عروس دیگه ش نه.یا دیدن مردایی که برای زن شون زورشون میاد خرج کنن ولی برای یه دختر دیگه خرج میکنند!؟

دیدن مردها با یه ”جانم” و ” عزیزم” توسط یه دختر ، زندگی شون با زن شون را میفرستن رو هوا در حالیکه مرد نرمال و چشم پاکی هم به نظر میرسن.

چیه ؟ میخواین بگین مردای خیانت کار خیلی مضخرفن و نباید ازشون دفاع کرد؟ اوککککی موافقم.مردای خیانتکار باید الت شون را برید!😂😂😂

ولی من تو تاپیکم دنبال نفرین و ناله و تنبیه مردان و عوض مردن مردها نیستم.من دنبال زنانگی های از دست رفته ی دختران ایرانیم.که فکر میکنن باید خودشون را بگیرن ، قهر کنن، لجبازی کنن تا دیده بشن یا بلعکس اونقدر دم دستی کنند خودشون را تا دیده بشن.

یک زن با زناگی ش میفهمه که باید بالغانه دعوا کنه و قهرش جوری نباشه که راه  اشتی برای شوهرش بسته بشه.از طرفی هم لزومی نداره خودش بره اشتی کنه اگه مقصر نیست.برای قهر و اشتی باید بعدا یه کامنت جداگانه بزنم که حق مطلب ادا بشه😊

خلاصه وقتی زنانگی داشته باشی حتی دنبال پروتز و لب شتری و  سایز و اینها نمیری! اره میدونم الان میگین مردها دوست دارند! باور کنید همون مردی که سالها دنبال سایز ۸۵ بوده ، وقتی زنانگی یک زن را ببینه براش مهم نیست شما ۶۵ باشید ! 

اونی هم که براش مهمه لنگه شما نیست .”مایلی سایرس” سایزش ۶۵ هست .خیلی هم جذابه😍😍 فقط کافیه خودتون و زیبایی تون را باور داشته باشید و البته ورزش کنید و از پوست و موهاتون محافظت کنید...

لطفا در تاپیک ها اگر سوالی در مورد زندگی مشترک دارید بنده را تگ نفرمایید چون بنده مشاور/روانشناس نیستم...اگر تمایل دارید تاپیک هام را مطالعه کنین چون روی همین مواردی که نوشتم تجربه دارم نه بیشتر .ممنونم 🤝🙏☺
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687