وقتی به مدیر اعتراض میکردم ، بلد نبودم باید چطور اعتراض کنم.همیشه مدیر شرکت به من میگفت حساسی! حسادت خوب نیست ! و...
ولی اون خانم که اتفاقا حسادت خیلی زیادی به بقیه افراد در شرکت مخصوصا خانمای قسمت فروش داشت ، همیشه به عنوان فردی بود که مدیر میگفت این دختر عالیه .حسود نیست.با همه خوبه با اینکه همه باهاش بد هستن.کارش را خیلی تمیز انجام میده و ...
حتی این خانم از منی که در قسمت فنی و تولید شرکت کار میکردم و کلی اضافه کاری هم داشتم ، حقوقش بیشتر بود.این خانم دقیقا سر وقت صبحا میومد و سر وقت بدون یک دقیقه اضافه کاری میرفت خونه شون! من خیلی اضافه کاری داشتم ولی صبحا دیرتر میومدم و شب ها هم دیرتر میرفتم و در مجموع روزی دو سه ساعت هم بیشتر کار میکردم.ولی چون منظم نمیومدم (لزومی هم نداشت منظم بیام ) ، باعث میشد بین بقیه بچه ها به عنوان سوگولی دیده بشم که هر وقت دلم بخواد میام! مدیریتی میام !
در حالیکه تو قسمت تولید ، اصلا مهم نبود ساعت ورود و خروجت .فقط باید متمرکز پروژه را تموم میکردی همین.
این خانم همیشه موقع کار ، لاک میزد ، ابروهاش را مرتب میکرد(یعنی تو وقت اداری این کارها رو میکرد) .یا چون شرکت داخل یه پاساژ بود ، میرفت لباسها را میدید و ...
شاید سنگین ترین کاری که این دختر انجام میداد این بود که لاک های نقش دار میزد موقع کارش!!!!
فوق العاده هم حسادت داشت.در حوصله این تاپیک نیست از حسادتهاش بگم ولی اصلا اسم کسی را نمیاورد و با همه سلام و علیک میکرد و در ظاهر همه را دوست داشت
وقتی میرفت تو اتاق مدیر ، فقط از خودش و توانایی هاش میگفت و خیلی ظریف ، کار بقیه افراد شرکت را کمرنگ جلوه میداد بدون اشاره به کسی! همیشه تمام پنجره های دید مدیر را میبست ومدیرمون مسخ میشد وقتی با این خانم حرف میزد.اصلا به کلی خنگ میشدها! و پنجره های مورد نظر خودش را باز میکرد خیلی با مکر و حیله (اسمشم میشد سیاست مداری از نظر مدیرمون ! گرچه مکر و حیله بیشتر بود تا سیاست مداری)
حرفای ما را اصلا متوجه نمیشد مدیرمون....
همیشه کار اون دختر ، نظرات اون دختر ، روش اون دختر ، اخلاقش و ... از نظر مدیرمون بهترین بود!و بقیه افراد شرکت حسود بودن و بداخلاق و گنده دماغ و تنبل.باورتون نمیشه که تمام بار شرکت روی دوش من بود.پروژه های سنگینی داشتم ولی مدیرمون اصلا نمی دید.بعد از رفتن من از شرکت ، تازه مدیرمون متوجه شد که واویلا! حتی سه ماه مرتب تلفن میزد و درخواست میکرد برگردم ولی خب من تصمیم جدی گرفتم که دیگه نمونم!
اینکه مدیر شرکت خیلی ساده لوح بود را قبول دارم ولی الان و در این تاپیک چندان مهم نیست .مهم این سواله :
چرا این دختر تونست هم از نظر مالی بهتر از من باشه و هم از نظر جایگاه در شرکت؟
صرفه نظر از اینکه این دختر با فجیع ترین حالت ممکن اخراج شد ! ولی چند سالی تونست خیلی بهتر از من و بقیه افراد شرکت باشه.چطور؟ آیا مکر و حیله درسته ؟ قطعا نه ! ولی این دختر خصوصیات خیلی خوبی هم داشت که در ادامه میگم...