رهایت کرده ام دیگر نگار سست پیمانم
ندیدی غصه هایم را ندیدی اشک چشمانم
نگفتم راز عشقم را به غیر از آسمان و ابر
شدم با باد هم آواز و همدم گشت بارانم
رهایم کردی ای جانان روی تنها سفر اما
خلاص از من نخواهی شد که در قلبت فراوانم
تو را با گریه خواهم گفت تو را با ناله خواهم خواند
جهان از نام من پر شد که من مجنون دورانم
شده تاریک دنیایم نمانده سوی در چشمم
چراغ دیدگانم شو بیا ای ماه تابانم
رهایت کرده ام دیگر نگار سست پیمانم؟
نکن باور تو این قصه که از گفته پشیمانم....
دختربارونی66#