چشمِ تو از شعرِ حافظ , شعرِ تَر انگیز تر
باتو مستم آنچنان از شمسِ دین تبریز تر
ابتدایِ فصلِ این تاریخِ نیشابوری ام
“بیهقی” لختی قلم گریاند و شعرم ریز تر
آسمان را در میانِ دو هجا جا می کند
تا که بادا باد بادو تا که لب لبریز تر
شاعری لبهایِ خود را بست , آسمان تعطیل شد
ابرها در جستجویِ بارشی چنگیز تر
قله ها را با غباری وهمگین پوشانده اند
بار و برگِ باغِ من از زندگی پاییز تر
دور دورِ خسرو است ای دل بپر تا آسمان
“بیستون” فرهاد ” شیرین ” پر! ” شکر” پرویز تر