چالش دلنوشته ....
ﯾﻪ ﭼﯿﺰﺍﯾﯽ... ﺍﮔﻪ ﺑِﺸﮑﻨﻪ
ﺑﺎ ﻫﯿﭻ ﭼَﺴﺒﯽ نِمیشه ﺩُﺭﺳﺘﺶ ﮐﺮﺩ، مثلِ.. "دل آدما"
...آره دل
....دو حرفه ...
اندازه مشت دست هر آدمیه ...
ولی جون داره ،جون داره و میتپه،
حالا فکر کن یکی بیاد ندونسته یه تلنگر بزنه ،...انقد زود ترک برمیداره که خودتم باورت نمیشه
چی بود،
چی شد ....
سخت میشه این ترک های ندونسته رو درست کرد ،طول میکشه،ولی نشدنی نیست
میگذره زمان و از اون ترک ها یه خط نازک ...به نازکی مو جا میمونه
ولی دله دیگه دل قبلی نیست ..هیچ وقتم نمیشه ولی ....
آخ ولی از اونا که از عمد میشکنن ....
به نظرم این جور آدما عقل ندارن بخدا ندارن ....خب اگه داشتن یعنی واقعا نمیفهمن و میزنن میشکنن...چراااا ..اصلا چطور میتونن این دیگه مثل ترک قبلی نیستا ...
طول میکشه ...خیلی طول میکشه که به این باور برسی که واقعا قلبت شکسته، زمان میبره چون هر بار دستتو میزاری روش میگی ...نه.... نه .....اون با من اینکارو نمیکنه
ولی وقتی دستت رسید رو سینه ات میبینی
وای وای درد داره درد میکنه ....
اینجا دنبال توجیه میگردی همون چسب خودمون تا حداقل تیکه ها رو بهم بچسبونی انقد حالت دلت خرابه میگی نکنه لبه های شکسته اش کار بده دست خودم و بقیه ..چون خودتم تیزیشو حس میکنی ....هی ذهنت و مرور میکنی قلبتو مرور میکنی همه خاطرات همه باورا نابود شده ...نه نه درست شدنی نیست
چسبش خوب نیست؟؟
یا دلت بد شکسته؟؟
اینجاس که میفهمی
(دلت دیگه دل نمیشه )
نفس....