می توان در قاب خیس پنجره
چک چک آواز باران را شنید
می توان دلتنگی یک ابر را
در بلور قطره ها بر شیشه دید
می توان لبریز شد از قطره ها
مهربان و بی ریا و ساده بود
می توان با واژه های ساده نو
مثل ابری شعر باران را سرود
می توان در زیر باران گام زد
لحظه های تازه ای آغاز کرد
پاک شد در چشمه های آسمان
زیر باران تا خدا پرواز کرد... 🌻
ترکی سحری ما را می خواند به مهمانی
گفتم که چه سر داری ما را به چه می خوانی
قهقه زد و گفتا ای عاشق لره یازق در
گفتم مله ملمم حالی من وسن خانی
گفتا که بیا با ما این صومعه بر هم زن
در مجلس مستان آی ای دوست به مهمانی
ای خواجه چه در رفتم می دیدم و میخانه
گفتم من ازین معنی شاباش مسلمانی
ترکی قدحی بر کف زانو زده گفتا ای
گفتم که چه چیز است این گفتا می روحانی
من نیز دودل گشتم چون جای عجب دیدم
گفتم که خورم یا نی گفتا که تو می دانی
القصه شدم یکدل جامی دو سه واخوردم
در خود اثری دیدم زان جرعه ربانی
هر چیز که می جستم فی الحال عیانم شد
صد کشف بیانم شد از خاطر حقانی
بگذشتم ازین عالم در روح وطن کردم
بر من همه روشن شد پیدایی و پنهانی
در رفتم و بر رفتم وز خویش بدر رفتم
چون جان بقا دیدم از خویش شدم فانی
شمس الحق تبریزی هیهات که دریابد
وین رمز که می گویی وین قصه که می خوانی
سلام آبجی
دو روزه بعد از خوردن فلوکستین دست و پام بی جون میشن طوریکه انگار چند ساعته دارم گرسنگی میکشم درحالیکه بعد از صبحانه میخورمش😿تو هم اینطوری میشدی؟طبیعیه؟خوب میشم یا همیشه اینطوری میشه؟😿😿😿
زندگی خالی نیست
مهربانی هست سیب هست ایمان هست
آری تا شقایق هست زندگی باید کرد
خب به سلامتی
دیگه همه چی هم منتفی شد 😏
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
16 ثانیه پیش
16 ثانیه پیش
17 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
