ندانم كان مه نامهربان یادم كند یا نه ؟
فریب انگیز من ، با وعده ای شادم كند یا نه ؟
خرابم آن چنان كز باده هم تسكین نمی یابم
لب گرمی شود پیدا كه آبادم كند یا نه ؟
صبا از من پیامی ده به آن صیاد سنگین دل
كه تا گل در چمن باقی است ، آزادم كند یا نه؟
من از یاد عزیزان یك نفس غافل نیم اما ،
نمی دانم كه بعد از من كسی یادم كند یا نه؟
«رهی» از ناله ام خون می چكد اما ،
نمی دانم كه آن بیدادگر ، گوشی به فریادم كند یا نه؟