نسبت به جاری و خواهرشوهرا و مادرشوهرم اینطوری شدم.ینی تمام خانمای خانواده شوهرم.دلیلش هم مفصله.جاریم خیلی آدم مشکل داریه و به بقیه همسرایت داده.میدونمم زیاد پشت سرم دروغ و جفنگیات گفته.الان مشکلم اینه با اینکه ارتباطمو با خونواده شوهرمم کم کردم اما همون دیدارای خانوادگی دیر به دیرم اذیتم میکنه.بخاطر برخوردا و رفتاراشون.خودمم حساس شدم و به هر چیزی ازشون گیر میدم.کسی مث من بوده؟چیکار کنم هیچ حسی بهشون نداشته باشم و انگار نه انگار؟حس میکنم نمیتونم فراموش کنم رفتاراشونو.البته تغییرم نکردن.دوس ندارم کینه داشته باشم
😫😫😫😫😫😫وای دقیقا.همشم به خودم میگم اینا از تنهایی من تو این شهر دارن سواستفاده میکنن اگه خونواده و دوستای خودم بودن انقد پررو نمیشدن.هر چند فرقی نمیکنه من دیگه ازشون فاصله گرفتم چه تنها باشم چه نباشم.واقعا هم مشکلی با تنهایی ندارم.درونگرام و عادت دارم.اما از اینکه دوتا آدم دورت نیس که باهاشون گاهی خوش بگذرونی یا بهت حس مثبت بدن دلم میگیره بعضی وقتا.دوتا دوستدارم با اونام بخاطر کرونا ارتباطمون کم شده
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.