عمه ام یه هفته است ک با بچه هاش رفته خونه پدرش چون استان دیگه هست برا همین میخواست یه ماه بمونه شوهر عمم مثل پدرم بود خونشون نزدیکمونه امروز ساعت ۸زنگ زد گفت بیا برام ناهار درست کن شوهرم خیلی بهش اعتماد داشت همیشه میگفت آدم خوبیه و شوهرم الان سر کار بود منم چون عین پدرم میدونستم رفتم اونجا حالا ک رفتم ظرفاشو شستم ناهار درست کردم دیدم درا رو قفل کرد اومد گرفتم و گفت یه حالی بهم بده جیغ زدم و گریه کردم گفتم تو رو قرآن ولم کن تو جای پدرمی دیدم یهو ب خودش اومد گفت ببخشید خواستم شوخی کنم و دویدم گریه کنان اومدم خونه نمیدونم این قضیه ب شوهرم بگم یا نه شوهرم آدم حساسیت اگه متوجه بشه خون بپا میکنه و آبروم میره درحالیکه اونم کاری نکرد میترسم بعدن با شوهرم دعوام بشه بهم تهمت بزنه .بنظرتون چکار کنم دارم میمیرم