میگی هستم ولی رفتی
خودتم خبر نداری
میگی هستم ولی انگار
منو داری جا میذاری
اونقدر غرق زمینی
که نگات به آسمون نیست
میون این" من" و این "تو"
دیگه از "ما" یه نشون نیست
از کدوم کاغذ بی خط
منو خط زدی یه باره
که دیگه ذهن شلوغت
واسه من جایی نداره
خیلی وقته نمیدونی
که دارم میسوزم از تب
با خیالت تو خیالم
درد دل میکنم هر شب
تو مگه نگفته بودی
غم من غم تو هم هست؟
پس چرا تنهای تنهام؟
چرا این پنجره بسته است؟
گفته بودی همنشینی
گفته بودی همصدایی
سردی نگاهت ...
مرا به سیاهی شب و آغوش باد می سپارد.
ـ دیر گاهیست ...
تنها نوازشگرم باد است
و تنها آغوش...
ـ در این مکاره بازار
بازار نارفیقی داغ است...
و نگاه من بی فروغ تر از شعله شمعی در باد...
ـ ترانه هایم خالی از ـ تو ـ شده اند..
و بیت بیت شعر هایم با سکوت سروده میشوند
آهنگ سرد شعرهایم...زوزه های باد پائیزیست.
آه ..........که چه دردآور است..
درک حقیقت ناحقی...
که ـ باد ـ
تنها تکیه گاه من است.
زندگی، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری.
شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
زندگی درک همین اکنون است
زندگی شوق رسیدن به همان
فردایی است، که نخواهد آمد
تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
ظرف امروز، پر از بودن توست
شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
آخرین فرصت همراهی با، امید است
زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
به جا می ماند
سخن عشق تو بی انکه براید به زبانم
رنگ رخساره خبر میدهد از حال نهانم
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
باز گویم که عیان است چه حاجت به بیانم...
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
19 ثانیه پیش
20 ثانیه پیش
20 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
