2777
2789
عنوان

«شعر۵»

| مشاهده متن کامل بحث + 38607 بازدید | 5906 پست

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

چرخ گردون گر ندارد سازگاری  با دلت  دست در جیبت کن و جدی نگیرش بیخیال محمد هروان

عکس پروفایلت خیلی مامانیه من ازاین عکسای فانتزی خیلی خوشم میاد 👏❤

از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم 🖤❤ خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم ❤🖤
خواهش میکنم... ممنون همچنین🌹🍀🌹🍀

🥀🌹🙏

در من کسی جان میدهد هر شب با خاطراتی سرد و تکراری ...دیوانه جان کی میشود اصلا ، از حال و روزم دست برداری ...؟دلبستگی طعم گسی دارد ، با بغض های قصه درگیری ...دستت که از دستش جدا باشد .‌..دست خودت را هم نمیگیری ...ویرانه ها را خوب میفهمم ...استادِ ماندن زیر اوارم .. لبخند بر لب میزنم اما .... درد وخیمی در سرم دارم ...درد وخیمِ در سرم هستی احساسِ پوچی بینِ اشعارم .‌..پلکی بزن پیش از عبورت یک ...مُردن به چشمانت بدهکارم ...ما را به جرمِ عاشقی کُشتند...با چوبه ای از جنس ویرانی ...حتما تصور میکنی خوبم ....!!!افسوس اصلش را نمیدانی ...!             

عاشق شده ام بر تو

تدبیر چه فرمایی ؟


                         از راه صلاح آیم

                          یا از در رسوایی ؟🌷🌷

از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم 🖤❤ خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم ❤🖤

میگن هر چی از دوست رسد نیکوست !

پس چرا هر چی از تو میرسه

خاطره . . .

نگاه . . .

لبخند . . .

یاد . . .

ویران کننده است !

منو داغون میکنه !؟💕

از سخن چینان شنیدم آشنایت نیستم 🖤❤ خاطراتت را بیاور تا بگویم کیستم ❤🖤

در کشور یاد یاس هایش:

بس راه به بی نهایت دور

صحراها کشیده تا به آفاق

دریاها گسترده تا دل نور

در کشور:

افراشته آسمان آبی،

لبخند مَهی که نیست پیدا،

کرده در و دشت ماهتابی،

در کشور:

دریاهاست بی کرانه،

برکرده سپید بادبان ها،

زورق ها زی جاودان روانه

در کشور:

مرغان خیال در چمیدن،

در مزرعِ سبز آرزوها،

سرگرم ترانه، دانه چیدن

در کشور:

مهتاب به نور در فشاندن

در خلوت کوچه باغ هایش

هر خاطره در ترانه خواندن

در کشور:

صدها افسانه گشته خاموش،

صدها افسون ز بند رَسته،

صدها جادو گشوده آغوش،

در کشور:

مهتاب همیشه میهمان است

و آن ساحل برکه ی کبودش

میعادگه فرشتگان است

در کشور:

صحرای جنون و دشت خون است

تازَنده بر آن ز خشم، طوفان

سرمست ز باده ی جنون است

در کشور:

باغی است شگفته پُر گلِ ناز،

مرغی است در آن نهان و از شوق،

سر کرده به بامِ ابر آواز

در کشور:

برجی روییده از دل آب

شسته ی اشک و سرشته ی عشق،

بر دامن ماه رفته در خواب،

در کشور:

پوشیده زمین زمخمل ناز،

جوشیده هزار گلبُن راز،

در کشور:

هر لحظه رسد سلامم از دوست،

بودا آموزدم سخن ها،

جبریل آرد پیامم از دوست،

در کشور:

قصر پریان ز دور پیداست،

رنگین ز امید و روشن از عشق،

با ماه نشسته گرم نجواست،

در کشور:

محرابی غمگین گشوده آغوش،

شمعش خاموش و راهبش گم،

با شب، تنها،نشسته خاموش،

در کشور:

سلطان را دیوان کشیده در بند،

مردم آواره، شهر خاموش،

لشکرها مانده بی خداوند.

در نیمه شبی ستاره باران،

از قلعه ی دیوها گریزد،

بنشیند بر خِنگ بادپایشف

با لشگر دیوها ستیزد.

در نورِ امید بخش مهتاب،

کوه و در و دشت درنوردد،

چون ابر ز شوق ره بگرید

چون برق به تیره شب بخندد،

چون باد، وَزنده تا به کویش،

چون آه، پرنده در هوایش،

آهنگ سفر کند ز غربت،

 زی کشورک امیدهایش

علی شریعتی

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز