«شعر۵»

گفتم دلم از تو بوسه‌ای خواهانَست

گفتا که بهای بوسهٔ ما جانَست...

شوقی در نگاه بود

گرمای آتشی در وجود

دستانی به اشارت یک آغوش

و بوسه

اتفاق شاعرانه ای

در ابعاد لب های مان ...

❤❤❤

بس شد؟🤔😂

.

از شروع این جهان، مرد از پی زن می دوید

از پی مردان دویدن را زلیخا باب کرد...

#شروین

.

من خمار ِ خمره ای از بوسه ام بانو شراب!

با لبان ِ چون تویی ، انگور ِ شاهانی چرا؟

دلِ من عاشق شده با بوسه درمانش بکن

بوسه بوسه ،بوسه ای بر آن لب داغش بکن

جانِ صالح دلداده را آزار مده ای نازنین

بوسه ای بر او بده ، با غمزه ای رامش بکن

سلام. من نمیدونم موضوع چیه اما آنید گفت کاری 

نکن خودم حلش کردم.

باشه 

ممنونم آبجی. به نظرم خصوصیاتی که گفته تقریبا واسم درسته 

وسط داد زدناش یهو ساکت شد ، سرشو تکیه داد به پنجره ...بغض کرده بود 

با دیدن حالش اتیش گرفتم ، دیوونه شدم 

با سرعت ماشین و زدم بغل و دستی و کشیدم

دستشو گرفتم که سریع دستشو پس کشید و داد زد 

+به من دست نزن 

گلوم از فشار بغض درد میکرد... نفسام یکی درمیون شده بود

اروم و با صدای خش گرفته از بغض گفتم 

+چرا...؟ من چی نداشتم که اون داشت؟

یهو بغضم ترکید ، صدای گریم کل ماشین و برداشته بود اونم گریه میکرد 

برای اولین بار با همه وجودم داد زدم سرش +چیکار گفتی که من نکرده باشم برات؟

فقط بگو چرا؟

تو که میخواستی بری ...چرا از اولش اومدی

توعه لعنتی که عاشق نبودی چرا اون همه گفتی عاشقتم چرا گفتی بیا جدیش کنیم چراااااا؟

جمله اخرو اونقدر بلند داد زدم که گلوم میسوخت ...گریش بیشتر شده بود ...با ترس نگام میکرد...میدونست دیوونم ، میدونست همه کاری ازم بر میاد ...

اشکام امونم و بریده بودن ، پشت هم با مشت کوبیدم رو فرمون و فریاد کشیدم

+ خدایاااااااااااا من دارم تقاص کدوم گناهمو پس میدم که اینجوری اتیش به جونم میزنی؟ 

شونه هام از گریه میلرزید ...

من نمیتونم ...

نمیتونم ...بدون لیلی نمیتونم ...ادم که بدون اکسیژن زنده نمیمونه پس من چطوری بدون اکسیژنم دووم بیارم 

التماسش کردم...

+توروخدا نکن لیلی با من اینکارو نکن 

صدام از بغض و گریه میلرزید 

+لیلی...جون مادرت با من اینکارو نکن من میمیرم ...نابود میشم ، دیوونه میشم ...نکن ...باهام اینجوری نکن ...

من یه لحظه نمیتونم بدون تو ...

با چشمای اشکی برگشت سمتم و داد زد 

+نمیخوامت بفهم لامصب، دیگه نمیخوامت 

تموم شدی برام ، دیگه جایی تو قلبم نداری 

دیگه من لیلی تو نیستم که صدام کنی و بگم جون لیلی ...حرفای اخرمو بهت زدم تمومش کن این رابطه ی مسخره رو

ناباور نگاش کردم ، سرم اروم اومد پایین صداش هی تو گوشم میپیچید..." من دیگه لیلی تو نیستم که صدام کنی و بگم جون لیلی"......هی دوباره و سه باره تکرار میشد 

نفسام تند و تند تر شد اونقدر تند که نفس کم اورده بودم 

تو صدم ثانیه خون جلو چشمامو گرفت 

با همون سر پایین ، چشمامو اوردم بالا و از زیر نگاش کردم و گفتم

+ حرف اخرت بود؟

نگام کرد ...فهمید یه چیم شده ...با ترس سرشو به معنی اره تکون داد 

بدون هیچ حرفی ماشین و روشن کردم با سرعت روندم 

بعد ۲۰ دقیقه رسیدم اول اتوبان ..‌.ماشین و کشیدم یه گوشه و پیاده شدم

رفتم سمتشو در و باز کردم و گفتم

+پیاده شو 

با تردید نگام کرد که داد زدم 

+ بهت میگم پیادشو یالا

با ترس سرشو تکون داد و گفت 

+میخوای چیکار کنی ؟

بدون اهمیت به حرفش دستش و محکم گرفتم و کشیدمش بیرون و درو کوبیدم بهم 

رفتم سمتش و گفتم 

+همینجا وایسا جایی نرو میخوام یه چیزی بهت نشون بدم

گنگ نگام کرد و گفت

+ چیو نشونم بدی ، چی میگی ، میخوای چیکار کنی؟

بازم توجه ایی به سوالش نکردم و سریع رفتم سوار ماشین شدم 

دنده رو گذاشتم رو یک پامو فشار دادم رو گاز

گوشیم زنگ خورد ، هه لیلیم بود ... جواب دادم و زدم رو پخش ماشین ...صدای نازش فضای ماشین و پر کرد

+ توروخدا سهیل داری چیکار میکنی ، دیوونگی نکن

پوزخند تلخی نشست رو لبم 

دنده رو کردم دو ...پامو بیشتر فشار دادم رو گاز

با یه بغض عجیبی گفتم

+لیلی........ به مامانم بگو حلالم کنه ، بچه ی خوبی براش نبودم 

به بابام بگو بعد من صاف راه بره واسه خاطر منه بی ارزش کمرشو خم نکنه 

اشکام دونه به دونه پشت هم ریخت رو صورتم 

دنده رو کردم سه ....فشار گاز بیشتر

داد زد سهیل جون من ماشین و نگه دار ، حرف میزنیم دوباره ، حلش میکنیم ...جون مادرت اون ماشین لعنتی رو نگه دار

وسط گریم خندیدم ، شیشه رو کشیدم پایین ارنجمو تکیه دادم به در و دستمو گذاشتم گوشه لبم

باد میخورد تو صورتم 

گفتم +لیلی؟

با گریه گفت +جان؟

مشتم و محکم فشار دادم رو دهنم تا هق هقم بلند نشه 

بازم نگفت جون لیلی....

دنده رو کردم چهار ...

کامیون پشتم بود

پامو تا اخر رو پدال فشار دادم ....سرعتم ثانیه به ثانیه بیشتر میشد

اونقدر پامو رو گاز فشار دادم تا ۱۰۰ متر از کامیون فاصله گرفتم 

فرمونو تا ته چرخوندم و خلاف رفتم سمت کامیون

سرمو کج کردم و با بغض شدیدی خیره شدم به رو به رو 

صدای بوق کامیون و ماشینا با هم قاطی شده بود

اروم اروم شروع کردم به زمزمه کردن اهنگ لیلا

"""""""""""

این همه حرف در اومده بگو دروغه اینا بگو لیلا

همه الان مجنونن و 

مثه من میشه پیدا کی میشه لیلا

لیلا من بد زخمی شدم من همون حرفی شدم

که تویه سینه یه آه موندش و لب تر نکردم

دلم تنگه خیلی... آخخخ لیلی لیلی

میخوام بازم صدام کنی تو خونه جونِ لیلی

لیلا دارم صدات میکنم دیگه نیستی بهم بگی جون لیلا ای وای

""""""""""""

با حسرت زیادی گفتم+ لیلی.....اینم کادوی من برای عروسیت 

فرمونو ول کردم و با سرعت برخورد کردم با کامیون اخرین چیزی که به یاد اوردم لبخند گرم مادرم بود ....

^^^الیاس^^^

قسمت اول داستانتون خ برام اشنا بود صحبتای یه پسر با دختری که میخواسته واعتراف دختر بع اینکه نمیخواد پسرو  اما اون دختر اسمش باران بود 

واما قسمت دوم 

اشکمو دراوردید که

قربونت، در مورد شما هم درست بود؟

کاش نمیگفتم بنویسید