درهوایت بی قرارم روز و شب
چاره ای جز انتظار،من ندارم روز و شب
سایه ای افتاده اینجا من که میترسم ز آن
کی شود تا رود این سایه ها ترسش زجان
یک نفر از انتهای کوچه میآید همی
من که می دانم ، می دانم بیا بازم تویی
چرا شایستگی نداشته باشید عزیز دلم
به این زیبایی می نویسید و این همه احساس جاریه
دوست ارزشمندم، همه توانایی نوشتن دارن ولی می بایست این استعداد و توانایی کشف بشه و سپس تقویت بشه
این استعداد در شما کشف شده حالا می بایست تقویت بشه
پیشنهادم اینه اشعارتون رو پرداخت کنید
با وزن و قافیه بیشتر آشنا بشید
برای شروع از وزن های ساده و مصرع های تقریبا کوتاه استفاده کنید
تمام قد در خدمتتون هستم و تا جایی که بتونم کمکتون می کنم مهربون جان
چالش شعر🌻
امیدوارم بهم نخندین تب و سردرد دارم هر چی به ذهنم
رسیده گفتم.
در هوایت بیقرارم روز و شب
در غمت زار و نزارم روز و شب
ابر خسته ابر تنها ابر درد
من برایت اشکبارم روز و شب
شعله بر دل دود بر سر روزها
رفته از کف اختیارم روز و شب
گاه نالم گاه گریم گاهی خوشم
بی تو من ناپایدارم روز و شب
حال تنها، با دل تنهاترم
زندگی را داغدارم روز و شب...🌻
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستجدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
