سلام ، من خیلی ناراحتم و نمیدونم باید چی کنم ،شوهرم هیچوقت باورش نمیشه ک من واقعا بعضی وقتا مریض میشم یا حال ندارم ، فکر می کنه من ی زبانم ک همیشه در خدمتم و اون مهمون ک میاد خونه میخوره میریزه میپاشه و میره فرداش سرکار ، دیروز ی غذایی خوردم مسموم شدم حالت تهوع شدید داشتم بزور جلو خودمو گرفته بودم و خوابیدم ک حالم بهتر شه حتی بهش است هم دادم ک نمیتونم از جام پاشم با کلید بیا خونه ،انگار نه انگار در و زد و منو از خواب بلند کرد ،دوباره رفتم دراز کشیدم اومد میگ خب پاشو میگم حالم بد محل نداد گفت ای بابااااا و رفت جلو تلویزیون نشست عینش نبود ی ساعت گذشت زیرزبونی غر میزد ک ی شام نداریم بخوریم گفتم من تهوع شدید داشتم نمیدونستم غذا درست کنم بوش بهم میخوره بدتر میشم ی امشب از بیرون بگیر،تو این حالم انتظار داره خودم سالم نشون بدم و پیشش بشینم و بگم برا منم چی سفارش بده ،نمیاد ی دست سرم بکشه ی چایی نباتی درست کنه دستم بده ،همیشه همینه در بدترین شرایط میگ میگی چیکار کنم مریضی پاشو بریم دکتر من دکتر نیستم
همشون همینن خیلی هنر کنن ی دارویی از داروخونه بگیرن خیال میکنن کلفت آوردن انتراااا
نهنگ یونس را نخورد....کارد اسماعیل را نکشت....آتش ابراهیم را نسوزاند....دریا موسی را غرق نکرد....آری اگر او بخواهد همه چیز ممکن است....ناامیدنباش❤ کار درست رو خدا میکنه که با هیشکی حرف نمیزنه🥀.
خب پاشو برو دکتر باهاش باورش شه بعضی مردا اینطورن،اتفاقا همونا وقتی خودشون مریض شن زمینو ب اسمون می ...
یبار انقد بالااوردم داشتم میمردم باورش نمیشد رفتیم دکتر ،دکتر و پرستارا گفتن خیلی حالش بده تازه به قضیه پی برد تا زیر سرم بودم پیشم نمیومد حتی به پرستار گفت نگهش دار هروقت خوب شد مرخص کنید