دریا رفته می داند مصیبت های طوفان را
اشک شمع می داند این چشم های گریان را
گرچه درد و سوز عشق را، گل نداند چیست
گل می داند عطر و بوی عشق های سوزان را
مثل پروانه و شمع، به دورت می چرخم که چنان
هرچه در خود، فرو رفتم کافیست
خواهم شکست روزی، حصار های زندان را
شاید فراموش کرده ام... که از یادت رفته ام
دلتنگ بارانم، شایدم آن اشک ها پنهان را
مدام در پی عشق، ز راه دیگر می گردی
وصف کردی در خیال، کوچه های باران را
فقط شاعر می داند،که شعر هایم چه حالی دارد
فقط دلتنگ می فهمد این حال و هوای تهران را