«شعر ٣»

نه سراغی، نه سلامی
خبری میخواهم
قدر یک قاصدک
از تو اثری میخواهم...

👤مهدی فرجی

خورشید را در آغوش گرفته ای 

پاهایت را به بوسه های دریا سپرده ای 

موهایت را به دست نسیم 

چه خوش غیرتم من....! 

با یقین آمده بودیم و مردد رفتیم
به خیابان شلوغی که نباید رفتیم

می شنیدیم صدای قدمش را اما
پیش از آن لحظه که در را بگشاید رفتیم

زندگی سرخی سیبی است که افتاده به خاک
به نظر خوب رسیدیم ولی بد رفتیم

آخرین منزل ما کوچه‌ی سرگردانی است
دربه‌در در پی گم کردن مقصد رفتیم

مرگ یک عمر به در کوفت که باید برویم
دیگر اصرار مکن باشد، باشد، رفتیم

فاضل نظری

به‌ تنهایی گرفتارند مشتی بی‌پناه اینجا

مسافرخانه رنج است یا تبعیدگاه اینجا

فاضل نظری❤

در نگنجد عشق در گفت و شنید...

عشق دریاییست قعرش ناپدید!!!

#مولانا

زنده بی عشق کسی در همه ی عالم نیست...

وآن که بی عشق بماند نفسی، آدم نیست!!!  

رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید

دیگر چگونه عشق تو را آرزو کنم

دیگر چگونه مستی یک بوسهٔ تو را

در این سکوت تلخ و سیه جستجو کنم

فروغ فرخزاد❤

نشسته‌ام به تماشایت💛

حواسم به کلمات نیست...

پرت شده به دو ماهی رها شده روی لب‌هات💜

اقیانوس‌ می‌شوم، بی‌تاب

ماهی‌ها اما خو کرده‌اند به خانه‌شان،

به برکه‌ی کوچک لب‌های تو♥️

و همان‌جا دارند آواز می‌خوانند!

دستم را می‌زنم زیر چانه‌ام

و خیره می‌شوم به عاشقانه‌های آن دو‌ ماهی کوچک خوشبخت.

پلک نمی‌زنم.

حرف‌هایت دارد تمام می‌شود.

از بین همه‌ی کلمات،

از رفتن بیشتر از همه می‌ترسم!

می‌دانی و باز می‌گویی...

ماهی‌ها هم می‌ترسند!

آرام می‌گیرند کنار برکه‌.

پلک می‌زنم.

رود کم عمق آبی سرازیر می‌شود روی گونه‌هایم.

دوباره چشم می‌دوزم به لب‌هایت.

تو ساکتی.

ماهی‌ها به خودکشی فکر می‌کنند

و من دارم برای‌شان مرثیه‌ای از دریا می‌خوانم!

از خانه‌شان، از رفتن...

از روزی رفتن...

🌙💙

زنده بی دوست خفته در وطنی 

مثل مرده ای ست در کفنی... 

‏این روزها؛ این روز ها بدجور بی رحم اند.

این هیچ ڪس هایی ڪه دردت را نمیفهمند

#سید‌مهدی_موسوی

چه کند با غم تو این دل آشفته ی من

تا شود باز دو چشمان فرو خفته ی من

به کدام قبله کند سجده به خاک سر بنهد

دل آزرده ی اسرار ناگفته ی من

یا کدام راه به مقصود رساند دل را

با چنین حال پریشانی سرگشته ی من

یار ما یار نبود رفت و جدائی میکرد

تا بمیرد هوس عشق فرو بسته ی من

شب دراز است و قلندر همه شب ذکر کند

ذکر یا هو ، هو هو ، و انت هو خسته ی من

س‍یمین بهبهانی🍀

مصرع امروز " هر که امد اندکی ما را پریشان کرد و رفت"

ممنونم از شما🌹🙏🙏

کسی نیست 

با خیال خود 

قدم زده ام 

تا اینجا...  

چه زود «پیر شدیم» و چه دیر فهمیدیم

ڪه عشق هر چه ز ما بُرد، ناگهانی بُرد...

#علی_مقیمی

در ڪنارِ بسترم با «چتر شب» سر ميڪنم

می چڪد از سقف نم نم خاطراتِ بی ڪسى

مهدی خداپرست